Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






عربی بخوان، اوج بگیر!
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

عربی بخوان، اوج بگیر!

خانم فاطمه انصاری‌همدانی می‌گوید:

ده، دوازده ساله که بودم خیلی دوست داشتم با آنچه بیرون از خانه و شهرمان می‌گذشت، بیشتر آشنا شوم. در آن سال‌ها - یعنی سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد - مجلاّتی منتشر می‌شد که خواننده را به نقاط دیگر عالَم می‌برد و از خیلی چیزهایی که جالب و متناسب با روحیه‌ی نوجوی ما نوجوان‌های آن دوره بود، حرف می‌زد. البتّه چنین مجلاّتی با سوءاستفاده از کنجکاوی خواننده‌ها، مطالب فسادانگیزی را هم منتشر می‌کردند و به‌همین علّت ما در خانه‌مان از این چیزها نداشتیم. پدرم مواظبت درست و خوبی داشتند که چنین مجلاّتی در دسترس ما قرار نگیرد.

از طرفِ دیگر، نامه‌هایی برای پدرم از گوشه و کنار ایران می‌رسید که در آن افرادی از پدرم مشورت خواسته بودند، یا بعضی حالاتِ خاصِ روحی و اعتقادی خود را با ایشان درمیان گذاشته بودند. این نامه‌ها برای من که تشنه‌ی آشنایی با محیط‌های جدید و متفاوت بودم، دنیای مرموز و پُررمزورازی بود که خیلی دوست داشتم، وارد آن شوم. درواقع این نامه‌ها برایم به خوبی جای خالیِ آن مجلاّت را پُر می‌کرد.

یکی از تمایلاتِ خاصّ دوره‌ی نوجوانی، سرک کشیدن به گوشه‌های پنهان و کشف‌نشده است؛ من هم خیلی از این روحیه بهره داشتم. یادم هست گاهی بدون اینکه به پدرم بگویم به صندوق‌خانه می‌رفتم و پوشه‌ی مرحوم پدرم را برمی‌داشتم و از داخل آن، نامه‌هایی را که برای ایشان از نقاط مختلف ایران رسیده بود، بیرون می‌آوردم و مشغول خواندن‌شان می‌شدم. اگرچه پدرم ما را دعوا نمی‌کردند، ولی چون بی‌اجازه این کار را می‌کردم، تا می‌دیدم پدر از داخل حیاط دارند می‌آیند بالا، این نامه‌ها را به‌سرعت سرجای‌شان می‌گذاشتم تا مثلاً پدرم نفهمند.

گاهی برای پدرم از جانب خانم‌هایی مجلّله مثلاً از تهران یا اصفهان نامه‌های جالبی می‌رسید. یک بار مشغول خواندن یکی از همین نامه‌ها بودم که موضوع آن شرح حالات سلوکی خانم میان‌سالی[۱] بود که نوشته بودند، چگونه در حال سجده دریچه‌هایی به روی ایشان گشوده شده است و توانسته‌اند به آسمان اوّل و بعد هم به آسمان دوم بروند. این‌قدر شرح حالات ایشان دلنشین و زیبا بود که بی‌اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد و از دور و بر خودم غافل شدم. سرم را که بلند کردم، دیدم پدرم روبروی من ایستاده‌اند. تقدیر این بود که موضوع را متوجّه شوند.

یک نگاهی به من کردند که حسابی دستپاچه شدم. بعد از من پرسیدند: «گریه می‌کنی؟»

گفتم: «بله! آخر ببینید چقدر قشنگ نوشته‌اند!»

ایشان به‌جای آن‌که به من بگویند چرا بی‌اجازه‌ی ایشان سراغِ آن نامه‌ها رفته‌ام و از این‌جور چیزها، به من فرمودند: «عربی بخوان، از این هم بالاتر می‌شوی!»

عربی را خیلی به من می‌گفتند، بخوان و من نمی‌خواندم. ایشان به من می‌فرمودند: «غلط‌های‌ات را از برادرت احمد بپرس و شب که می‌آیم خانه، درس‌ات را به من پس بده.»

پدرم اصرار داشتند که من عربی بخوانم، برایم جامع‌المقدّمات هم گرفته بودند و چون پیش خود ایشان درس می‌خواندیم، برادر بزرگم را معیّن کرده بودند که اشکالاتم را رفع کند و خودشان هم آماده بودند تا هر شب درجریانِ پیشرفتم در آموختن زبان عربی قرار بگیرند و کمکم کنند.

امّا من که خواندنِ عربی برایم سخت بود، نخواندم که نخواندم. درست متوجّه عمق فرمایشِ پدرم نبودم و به ایشان اعتراض می‌کردم که: «شما چرا فقط به من می‌گویید که عربی بخوانم؟!»

بعد از ازدواج‌مان هم نشد عربی بخوانم. البتّه مرحوم تناوش تشویقم می‌کرد که عربی بخوانم و یک بار به من در مورد این موضوع گفت: «شما سوای اینکه حرفی را که پدرت به تو گفته گوش نکرده‌ای، حرفِ یک ولیّ خدا را زمین گذاشته‌ای.»

اخیراً که سر مزار پدرم رفته بودم به ایشان عرض کردم: «شما علاوه بر اینکه پدر من بودی، یک ولیّ خدا بودی. در مورد اینکه گفتید زبان عربی بخوانم و نخواندم مرا ببخشید و اگر الآن هم شما راضی هستید که من عربی بخوانم، خودتان استادش را بفرستید.»

باورش دشوار است، ولی در فاصله‌ی کوتاهی شرایط آموختنِ عربی فراهم شد و یکی از خانم‌هایی که در زبان عربی خیلی مسلّط است، به دیدارم آمد و ابراز تمایل کرد که به من درس دهد. حالا امیدوارم بالاخره این امرِ پدر را بتوانم به انجام برسانم.[۲]»



[۱]. بانوی یادشده حاجیه‌خانم امین اصفهانی (۱۲۷۴-۱۳۶۲ ﻫ.ش.) می‌باشند که صاحب درجه‌ی عالی اجتهاد و مورد تحسین شخصیّت‌های برجسته‌ی معاصر شیعه بوده‌اند. محمّدابراهیم اسلامیه، داماد آیت‌الله انصاری همدانی نیز می‌گوید: «مرحوم انصاری با بانو امین مکاتبه داشتند. خانم امین نامه می‌نوشت و از ایشان سؤالاتی می‌کرد. ایشان هم جواب می‌دادند. البته خانم امین کتاب‌های عرفانی دارد مثل سیروسلوک و نفحات‌الرحمن؛ سطح عرفانی ایشان هم بالا بوده‌است.» [سوخته: در سیر و سلوک عارف توحیدی آیت‌الله شیخ محمّدجواد انصاری‌همدانی؛ ص۳۲۹]

برای آشنایی بیشتر با این بانوی مجتهده و عارفه، مراجعه شود به منابع زیر:

- بانوی مجتهد ایرانی؛ ناصر باقری بیدهندی؛ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی؛ قم؛ تابستان ۱۳۷۱/

- دوفصلنامه مباحث بانوان شیعه؛ شماره‌ی۱؛ پاییز ۱۳۸۳؛ صص۱۰۸-۸۷ (مقاله‌ای با عنوان «بانو نصرت‌بیگم امین» نوشته‌ی طیبه چراغی)؛

[۲]. در هر مورد که از جانب «ولیّ خدا»، «امر» یا «نهی‌ای» صورت می‌گیرد، آدمی نباید فقط به توانِ خود نگاه کند، بلکه باید بداند وقتی آن بزرگ، دستوری داده است، خود نیز کنار آن دستور می‌ایستد و مدد می‌کند تا شرایط انجامِ آن دستور، فراهم شود.