Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






دستانی هماره باز و گره‌گشا
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

دستانی هماره باز و گره‌گشا

بعد از درگذشت مرحوم تناوش، روزی با چند تن از دوستان و خانواده‌ی مرحوم دولابی قرار شد به سوریه برویم. من به دلیل همراه نداشتن پاسپورت از سفر جا ماندم. به خانه برگشتم و با ناراحتی رو کردم به عکس مهندس و گفتم: «مگر تو نگفتی: "برای ماندنم دعا نکن؛ هرکاری داشتی من انجام می‌دهم؛ روحم حاضر می‌شود." مگر نگفتی: "راضی شو بروم، از تو غافل نمی‌شوم." خوب! من هم راضی شدم. حالا مرا تنها گذاشتی؟! کمکم کن. من فردا باید سوریه باشم!»

به مغرب نکشید که یکی از دوستان مرحوم تناوش که رابطه‌ی نزدیکی با او داشت، زنگ زد و گفت: «چرا ناراحت هستید؟! به فلان آژانس بروید و بلیط تهیّه کنید.»

به آژانسی که گفته بود، مراجعه کردم. در آن آژانس مسافران بیشتر به سفرهای سیاحتی می‌رفتند تا زیارتی؛ ولی به‌خواست خدا، با مساعدت مهندس، به شکلی غیرعادی همه‌چیز جور شد و در حالی که برای دست‌اندرکاران چنین سفرهایی هم باورکردنی نبود، من صبحِ روزِ بعد در خاک سوریه بودم. در آنجا هم چون با دوستان نبودم، احساس دلتنگی می‌کردم. تا اینکه یکی از خانم‌های همسفر با تلفن همراهِ من تماس گرفت و بعد هم رئیس کاروانی که دوستان و خانواده‌ی مرحوم دولابی را بُرده بود، خودش با من تماس گرفت و محل اقامت‌شان را گفت و توانستم به آنها ملحق شوم.

مرحوم تناوش در آن عالم هم که هست، دستش باز است؛ حتّی بازتر از زمانی که در قید حیات بود.[۱]



[۱]. همان.