Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






فصل اوّل: شمس چیست؟
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

فصل اوّل: شمس  چیست؟

شمس رایحه‌ای است از گل‌های باغ جنّت. در مشام اهل طریقت، عطری است بی‌مثال که تجزیه‌ی آن به وسیله‌ی کیمیاگران معروف عالمِ شریعت و حقیقت امکان‌پذیر نیست. چندان که در بازار بزرگ عطّاران در فصول مختلف کنجکاوی نمایید، شبیه آن پیدا نخواهد شد. همچنان که مولای رومی نقد جان را در طبق اخلاص حاضر و با قصد تزلزل‌ناپذیری به جستجوی آن پرداخت، مع‌الوصف عطر شاه‌پسند خود را نجست و اگر هم از اضطرار مجبور بود به یاد شمس از هر گلی بویی برگیرد، خواسته‌ی خود را نمی‌جست.

مطلبی را اگرچه با شک و تردید بیان کنم، شاید باز مورد مؤاخده قرار گیرم، مع‌الوصف مجبور به ذکر آن می‌باشم، چون سرور عزیزم[۱] در ضمن بحثی فرمودند که شمس فقط یک منطقه از نور حقیقت را به مولای رومی می‌نمایاند و اگر از این مقدار معین با وجود اشتیاق رومی بیشتر می‌گشت، آن سوخته را جان می‌شد و آوازی برنمی‌آمد.

شمس از نظر شناسایی نفس، شاید به درجه‌ی معرفةالنّفس رسیده بود؛ بدین معنی که از نفس حیوانی و نفس روحانی گذشته و باز شاید به درجه‌ی نفس مطمئن رسیده بود که بنابر آیه‌ی شریفه: یا اَیتُهَا النَّفسُ الْمُطمَئِنَّةُ،[۲] توفیق برگشت به سوی حق را پیدا نموده و به اصطلاح به موت اختیاری رسیده باشد. می‌ترسم اگر زیاد به بحث در جزئیات وارد شوم از اصل مطلب دور بمانم.

شوریده‌ای در کار خود حیران، گمشده‌ای در وادی ویران، عاشقی در تمنّای وصال سرگردان، راهروی از طول راه ملول، خداشناسی از کثرت بدنامی دلتنگ، عارفی در توحید موحّد، ساقی بزم لافتی، باده‌فروش می‌خانه‌ی «لا اله الاّ هُو»، مطرب رقاصان کوی رضا، نغمه‌سرای محفل خاموشان، بادیه‌نشین بیابان عبرت، هادی لا تَقنَطُوا،[۳] منادی طالبان لقای حق، گوشه‌گیر از دنیای ظلمت، مراد دل‌های سوخته، معشوق سالکان طریقت، امیدبخش دلدادگان حقیقت، نجات‌بخش سرنشینان کشتی شریعت، قائد اعظم مولای روم، شمس تبریزی:

هر که از این درد خبردار نیست
شیوه‌ی مستان خرابات عشق
هر که به درد غم هجران نسوخت
وآنکه به بازار غمش راه یافت
ای که دمی یافته‌ای از دلش
با که بگویم غم این درد را
دم مزن ای شمس
و به کنجی نشین

گو برو ای خواجه تو را بار[۴] نیست
درخور هر زاهد هشیار نیست
دیده‌ی او لایق دیدار نیست
در گرو جُبّه و دستار نیست
دم مزن این دم که خریدار نیست
چونکه یکی محرم اسرار نیست
حاصل این درد جز این کار نیست
[۵]

واقعاً اگر انسان بغض و حسد را نسبت به مولای روم به کار نبرده و مدتی از وقت را صرفاً به مطالعه‌ی مطلب فوق بپردازد، چه حاصل خواهد شد؟ برای بعضی از اشخاص که عالم حقیقت را با دیده‌ی ظاهر، و آن هم نه به نحو اکمل، بلکه از راه چشم ظاهر مشاهده می‌نمایند، هیچ. ولی اشخاصی که آیه‌ی شریفه‌ی هُمْ اُولُوا اْلاَلْبـٰابِ[۶] درباره‌ی آنها صدق می‌نماید، درک مطالبی می‌نمایند که فهم بشر عادی به آن مقام نخواهد رسید.

شمس تبریزی نادره‌ای بود که زمانه شبیه آن را به خود کم دیده است و لهذا پی بردن به مقام معنوی او خیلی مشکل و بعید به نظر می‌رسد. شاید موضوع آتش درگرفتن کتب مولای رومی و یا سؤال بَرتَریت محمّدبن‌عبداللهصلی الله علیه و آله از بایزید، افسانه‌ای بیش نباشد؛ چه موارد فوق به هیچ وجه در شأن نامبردگان نیست که شمس سؤال نماید این کتاب‌ها چیست؟ در جواب از مولای رومی بشنود تو اینها ندانی؛ زیرا مقام علمی و معدن کمال و دریای علم مولای رومی خیلی عالی‌مرتبه‌تر از این است که چنین پاسخی بدهد و یا اینکه شمس بدون مقدّمه و دلیل چنین سؤال بسیار مهمّی را موضوع بحث قرار دهد.

نظر شمس، کیمیایی است که با یک نگاه، تار و پود هستی مولای رومی را به هم ریخت که تشخیص مولای رومی از جلال‌الدین‌محمّد برای اطرافیان بسیار مشکل بود و بدین جهت بود که نفرین و سیل دشنام و بدنامی را بدرقه‌ی شمس می‌نمودند. تاریخ بشر داستان‌هایی شبیه به سرگذشت شمس و مولای روم را از جنبه‌ی حق و باطل زیاد دیده است.

باری شمس را دریغ آمد که صفای باطن، معدن علوم، قلب پاک، نیت ِلله و حبّ ولایت رومی را با صیقل حقیقت شاداب نگرداند؛ لذا حُسن‌نیّتش او را بر آن داشت که با تمام زجر و مشقّاتی که از مریدان رومی می‌دید و پیغام‌های جگرسوزی که از نزدیکان مولای روم می‌شنید، هر چند مدت زمان کوتاهی خود را به مولا[نا] نزدیک نماید تا هم آبی بر آتش او پاشیده باشد و همچنین او را در وادی بس خطرناک لغزش سرگردان ندارد.

مولای روم با چنان فضل و کمال و قدرت بیانی که داشت، حاضر نمی‌شد جز در مقابل حقیقت سر تکریم فرود آورد. او در همان اوان امر به ماهیت شمس پی برد و چنانکه مقام شرعی و شیخیت او ایجاب می‌نمود، بغض و منیت را کنار گذارده و با قلب پر از اخلاص و اشتیاقی وافر مطالبی را که از شمس می‌شنید، با ترازوی روح سنجیده و از راه عقل، عشق به مطالب شمس پیدا بنمود. امّا به چه طریق برای او میسر می‌شد که حقایقی از گفته‌های ناگفتنی شمس را برای اطرافیان و مریدانی که ضعف روحانیت او را در مقابل شمس پی نبرده بودند، فاش سازد. تا آنجا که برای خاموش نمودن آتش کینه و ناسازگاری عامّه نسبت به شمس، چنین گفت:

بـر عـاشقان فـریضه بوَد جست و جـوی او

بـر روی و سر چو سیل روان است جوی او

خود اوست همچو طالب و ما همچو سایه‌ها

این گفت و گوی ما همگی گفت و گـوی او

گـه چون حویج[۷] دیگ بجوشیم و او بـه فکر

کـفلیز[۸] مـی‌زند کـه چـنین اســت خـوی او

در گــوش مــا نهاده دهــان او بــه دمـدمـه

تــا جــان مــا بـگیـرد یــک بـاره بــوی او

چون جان جان وی آمد از جان گریـز نیست

مـن در جـهان نـدیدم یـک جـان عـدوی او

بگـدازدت ز ناز و چـو مـویت کـند ضعیف

نـدهی بـه هـر دو کـون یـکی تـار مـوی او

با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو

کـو کـو هـمـی زنـیم ز مـستی بـه کـوی او

تـصویـرهـای نـاخـوش و انـدیشه‌ی رکیک

از طـبع سـست بـاشد و نبـود بـه سـوی او

خـامـوش بـاش تا صفت خویش خـود کند

بـی هـای‌هـای سـرد شنـو هـای‌وهـوی او[۹]



[۱]. اینکه چه کسی مورد اشاره‌ی مرحوم تناوش بوده است، به‌طورِ قطع، احراز نشد؛ لیکن با توجّه به اینکه مرحوم تناوش در فصل نهم از «شمسِ مولوی» از «آقای جمال‌الدّین شَهران» نام برده، به‌احتمال قوی در اینجا نیز مقصود، ایشان بوده است.

[۲]. سوره‌ی فجر، آیه‌ی ۲۷/

[۳]. سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۵۳/

[۴]. بار یعنی اجازه. [غزلیّات شمس تبریزی؛ جلال‌الدین محمّد بلخی، به اهتمام منصور مشفق، با مقدمّه‌ی استاد جلال‌الدین همایی؛ انتشارات صفی‌علیشاه؛ تهران؛ ۱۳۶۸ (چاپ هشتم)؛ ص۲۱۲]

[۵]. غزلیّات شمس تبریزی؛ ص۲۱۲/

[۶]. سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۱۸/

[۷]. در قدیم خواروبار و لوازم مطبخ را «حوایج» می‌گفته‌اند. رفته‌رفته این لغت به‌مطلقِ تره‌بار اطلاق شده و سپس تخفیف یافته و به‌صورت حویج، از باب اطلاق جزء به کلّ به‌ریشه‌ی گیاهی که نام آن «زردک» و «گَزَر» بوده اطلاق شده است. بنابراین نوشتن این لغت با هایِ هَوَّز ازجمله غلط‌های مشهور است. [غزلیّات شمس تبریزی؛ ص۵۶۴]

[۸]. «کفلیز» و «کفچلیز» به‌معنی «کفگیر» فعلی است. [غزلیّات شمس تبریزی؛ ص۵۶۴]

[۹]. غزلیّات شمس تبریزی؛ صص۵۶۵-۵۶۳/