Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






فصل دهم: سیر نفسانی و جذبه‌ی حق
تالیفات استاد - کتاب از خود رسته

فصل دهم: [1] سیر نفسانی و جذبه‌ی حق 

رفیق عزیزم[۲] بیان بنمود که سیر و سلوک معنوی به اروپا و آمریکا راه یافته و روزبه‌روز رو به پیشرفت می‌باشد، به علّت اینکه دین مبین خاتم‌الانبیاءصلی الله علیه و آله احتیاج به تبلیغ زیاد نداشته؛ چون از راه عقل و تفکر جز رسیدن به دین اسلام راه دیگری وجود ندارد. سابقه‌ی یک‌هزار ساله‌ی گذشته را در نظر بگیرید، شاید به این نتیجه برسید که علاوه بر اینکه پیشرفتی نصیب دین حقیقی اسلام نشده، در ظاهر شکست‌هایی هم نمودار گشته است.

در اینجا به ذکر یکی دو دلیل برای اثبات مطلب فوق می‌پردازم. چه مبلّغی بهتر از حضرت ختمی مرتبتصلی الله علیه و آله و حضرت علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام و ائمه‌ی اطهارعلیهم السلام سراغ دارید؟ مع‌الوصف مولا حضرت امیرمؤمنان علیه السلام فرموده‌اند که اگر تعداد مسلمانان به تعداد انگشتان دست مبارکشان می‌رسید، جنگ با معاندین را شروع می‌نمودند. تاریخ ائمه‌ی اطهارعلیهم السلام را مطالعه بفرمایید، با من هم‌عقیده خواهید شد. دلیل دیگر برای روشن‌شدن ادّعایم تبلیغات اسلامی در پانصد ساله‌ی اخیر در ایران می‌باشد. آیا باور نکرده و اعتراف نمی‌نمایید که حقیقت دین اسلام که توحید و تشیع به قرآن و عترت باشد، مشغول سیر قهقرایی است؟ پس بایستی اوّل مزاج مریض را پاک نمود، وانگه به درمان پرداخت. بیماری مسلمانان ضعف عقل و به کار نینداختن فکر است؛ پس به چه راه و یا از چه راهی می‌توان به او حالی نمود که عقل را زیر پا گذارده و به دنبال جهل روان می‌شوند؟ مدارس سابق نیم قرن گذشته را با مدارس امروزی مقایسه نمایید. کارگاه‌های زری‌بافی را با کارخانجات مدرن امروزی و نتیجه‌ی هر دو را با هم مقایسه نمایید. آسایش و راحتی مردم ۴۰ سال قبل را با مردم امروز بررسی نمایید. (منظورم جامعه‌ی مسلمین دنیا، به خصوص در ایران می‌باشد.) پایتخت بزرگ شده و خیلی هم بزرگ شده؛ ولی آیا وسایل ایاب و ذهاب به طور ساده در دسترس می‌باشد؟ آیا جاده‌ها مطابق قوانین عبور و مرور بین‌المللی ساخته شده و یا می‌سازند؟ از بهداری و بهداشت چه اطّلاعی دارید؟ صادرات کشور را با زمان شاه عباس مقایسه نمایید، سطح زندگی مردم امروز را با ۲۰ سال قبل در نظر بگیرید. امنیت اجتماعی مردم را با زمان رضاشاه پهلوی بررسی کنید. طرز تفکر مردم را بنویسم یا خیر؟ دختران مدرسه نام آشپز شوهر دوم «انگرید برگمن»[۳] را می‌دانند؛ ولی از نام «بُرازجان» اظهار بی‌اطّلاعی و جغرافیای کشور خودش را نمی‌داند. پسرها و نوباوگان اجتماع فقط به خرید مدارک تحصیلی اکتفا نموده تا از مزایای خدمت وظیفه و لباس یراق‌دار افسری استفاده نموده و سپس در دوایر دولتی مشغول به انجام وظیفه شوند. در تهران برای افتتاح سینما و تماشاخانه، دولت کمک مالی می‌نماید؛ ولی مدارس میز و نیمکت و بخاری و معلّم نداشته و مدارس حرفه‌ای به جز یکی دو تا که با کمک خارجی مجهّز شده، بقیه را فقط به نام حرفه‌ای در گزارش‌ها به غلط به عرض پادشاه می‌رسانند.

از احساسات مردم چه بگویم؟ برادری عاشق زن برادر خودش می‌گردد. رفیقی با زن رفیقش طرح عشق می‌بازد. زناشویی‌ها در محیط صمیمانه انجام می‌گیرد که محلّ زندگی و اختیار طلاق با اختیارات تامّ و تمام در اختیار زن باشد. اگر میل دارید به معنی و مفهوم حقیقی احساسات پی ببرید، روزها بین ساعت ۹ تا ۱۲ سری به کافه‌های جاده‌ی کرج و اراج و اُزگُل و نیاوران بزنید تا صدق گفتارم به‌شمای بی‌غرضِ اجتماع، هویدا گردد.

آیا ایرانی در سیر مادّی، پیشرفتی نکرده است؟ آیا غیر از چند صد ساختمان بزرگ تهران و چند مغازه کالباس‌فروشی، چیزی از خارجی‌ها قبول کرده است؟ پس خیر. پس چی!!! پس واقعاً ایرانی چه کاره است؟ به دوایر دولتی و وزارتخانه‌ها به هیچ وجه کاری نداشته باشیم، بهتر است.

برگردیم بر سر مطلب. دین، به خصوص دین خدایی از راه عقل و تفکر پیشرفت می‌نماید. پس مرض جامعه‌ی ما جهل است. برای برطرف نمودن جهل اجتماع آیا کلاس اَکابر با تعلیمات اجباری شفاهی، یعنی حرف، کافی است؟ (اوایل مهر سری به مدارس و فرهنگ بزنید.) پس از چه راهی باید جهل اجتماع را به عقل مبدل نمود؟ آیا تا به حال به این فکر افتاده‌اید؟ فکر کردن که وقت لازم ندارد؛ چون در صف طولانی اتوبوس و یا در روی صندلی انتظار دوائر وقت فکر کردن هست. این‌طور نیست؟ پس از این ساعت بیشتر فکر کنید تا راهی را طرح کنید. شاید به حال اجتماعِ بزرگ و یا لااقل به حال اجتماع خانوادگی خودتان مفید باشد.

اشخاص بزرگ و کشورهای مترقّی وقتی از همه‌ی کنکاش‌ها مأیوس می‌شوند، دست به دامان دین می‌شوند؛ یا برای خدعه و ظاهرسازی و عوام‌فریبی و یا واقعاً پناه می‌برند. لازم به ذکر مثال نیست؛ چون بحمدالله از وزیر تا واکسی امروزه به قرائت روزنامه آشنایی پیدا نموده‌اند. داخل در معقولات نشوید که واقعاً روزنامه است یا روزی‌نامه. مریض وقتی از دکتر مأیوس می‌شود، یاد شمع نذری می‌افتد. شخص گرفتار در دوائر دولتی و برای مقام وزارت و یا وکالت، به سراغ رمّال و دعانویس می‌رود. شاگرد مدرسه چون ضعف خود را در مقابل دروس ملاحظه نمود، به رشوه پناه می‌برد. کارمند چون پایه‌های میزش را لغزان دید، به فکر مهمانی و پارتی می‌افتد. و تازه وقتی از تمام این مراحل مأیوس گردیدند، شروع می‌کنند به نذر و نیاز؛ چون وقتی در نقاط متبرّکه از اشخاص سؤال شود: تو کجا و آنجا کجا؟ در جواب بدون استثنا خواهید شنید: نذر داشتم.

تماشاچی تماشاخانه و یا فیلم سینما چون از فهم داستان‌های شکسپیر و گوته و حافظ و صادق هدایت محروم است، پناه به داستان امیرارسلان و حسین‌کُرد می‌برد. و انسان‌ها وقتی گزندگانی می‌بینند، ندیده و نشناخته، پناه به مار و کژدم می‌برند. چرا فلانی به واسطه‌ی ضعف در لطائف قرآن پناه به اخبار می‌برد؟ چرا نمی‌خواهد زانوی ادب بر زمین زند و حتّی معنی تشیع را پی ببرد؟ پس دین برای هر جماعت و ملّتی بازیچه شده. بفراخور عدّه‌ای از خواص که واقعاً دین را برای دین بودنش دوست داشته و دنبال می‌کنند. اُولـٰئِکَ اَصْحـٰابُ الْیَمِین.

سیر نفسانی مولای روم عجیب بود. کلّیه‌ی اخبار و احادیث را می‌دانست و بهتر از این، آنکه واقعاً به آنها عمل می‌نمود. ولی آیا با فهم و شعوری که او داشت، باور می‌کرد که نقش خلقت فقط حفظ نمودن قرآن و اخبار و احادیث باشد؟ آیا شب‌ها که به بستر گرم می‌غنود، خیالش راحت بود به اینکه نیمه‌شب برخاسته و معبود بی‌همتا را با نمازهای نافله‌ی شب خشنود سازد؟ یا اینکه حس می‌کرد که وجود مبارک حضرت رسول اکرم و ائمّه‌ی اطهار و بقیة‌الله‌الاعظمعلیهم السلام فقط برای دل‌خوشی یک مشت مردم مسلمانی است که کلّیه‌ی بلیات و مصائب را قبول نمایند تا آنها به بهشت موعود بروند؟ آیا واقعاً این‌طور فکر می‌کرد و یا معنی توحید بدنش را لرزان و چشمانش را اشکبار می‌نمود؟ پس چرا دنبال نکند تا به معنی و مفهوم حقیقی توحید به فراخور حال و عقل و شعورش پی ببرد؟ او تراوشاتی از نور توحید و یکتاپرستی را در شمس‌الدّین تبریزی دید و تشخیص داد و دنبال کرد تا آنجایی که گفت:

مـن هـیـچ نـمـی‌دانـم، مــن هـیـچ نـمـی‌دانـم

این چیست که می‌دانم؟ این چیست که می‌خوانم؟

تـا کـیست کـه مـی‌خواند؟ تا کیست که می‌داند؟

مـن مـانده در ایـن وادی، سـرگـشتـه و حـیرانم

گـر زانـکـه هـمـی آنـم، گـه‌گـاه چــرا ایــنـم؟

ور زانـکـه هـمـه ایـنــم، گــه‌گــاه چـرا آنـم؟

گـر هـست کـسی دیـگر جـان در تـن جـان من

پـس از چـه سـبب بـاشد جرمش همه بر جانم؟

از خـویـش بـپرسـیدم: «ای خواجه چه نامی تو؟»

گـفـتـا: «مـنِ لایَـعـقِـل ایـن رمــز نـمـی‌دانـم»

گـفتم: «ز که پرسم این تا حل شود ایـن مشکل؟

کـز آتــش ایــن ســودا پـر دود بـود جـانــم»

گـفتا که: «زبان درکش، خاموش کن ای مسکین!»

گـفتـم کـه: «نـکـو گـفتـی، بـر گـفته پشیمانم»[۴]

مولای روم بین حجاب ظلمت نفس و نور با شمس برخورد نمود. نور شمس و نار خودش را تشخیص داد که هر دو روشنی دارد؛ امّا نور کجا و نار کجا؟ از عالم نَفْس گریزان شد؛ به طوری که همه او را دیوانه خواندند و میل داشتند با تمهید و میل، او را به قهقرا و یا به اصطلاح به نار بکشندش؛ ولی او کجا به آنها توجّهی داشت؟ و یا مردم بی‌باطن کجا می‌توانستند او را به قید بردگی نَفْس برگردانند؟ لذا می‌سرود:

مـنم آن عـاشـق رویت کـه جـز این کار ندارم

کـه بـر آن کس که نه عاشق به‌جز انکار نـدارم

دل غـیـر تـو نـجـویـم، سـوی غـیر تو نپویم

گـل هـر بــاغ نبویـم، سـر هــر خـار نـدارم

بـه تـو آورده‌ام ایمان، دل مـن گشت مـسلمان

به تو دل گفت که: ای جان! چو تو دلدار ندارم

چـو تویی چشم و زبانم، دو نبینم، دو نـخوانم

به‌جز این جان که تویی آن، به کس اقرار ندارم

بـخورم غـم، بـخورم غـم، ز ریاضت نزنم دم

رخ چـون زر بـنگـر گـر زر بــسیـار نــدارم

پـی هـر خـائف و ایـمن کنم این شرح ولیکن

ز سـخـن گـفتن بــاطـن دل گـفـتـار نـدارم

تـو کـه بی داغ جنونی، خبری گوی که چـونی

کـه مـن از چـون و چـگونه دگـر آثار نـدارم[۵]

مولای روم بی پرده و بدون خجالت پرده‌ی ننگ را درید و خود را از حجاب ظلمت نَفْس خارج نمود و راه نورانیّت را پیش گرفت تا در اثر فعالیت و مجاهده به نور مطلق برسد.

در مبحث فیزیک بیان شده که امواج مختلف در فضای لایتناهی پراکنده‌اند[۶] [امّا] فقط دستگاه‌های بسیار قوی می‌تواند از این امواج استفاده برده و این امواج را نسبت به فراخور قدرت گیرنده بررسی نماید، مورس، رادیو، تلویزیون. وقتی موریس میترلینگ با فلسفه‌ی اینکه شعله‌ی چوب کبریت که بر اثر دمیدن نَفَس شما خاموش می‌گردد، زائل‌شدنی نیست و به صورتی دیگر وجود خواهد داشت که چشم ظاهر عاجز از دیدن اوست؛ پس چرا ما اعتراف نکنیم که نور نبوّت و ولایت بر اثر از بین رفتن بدن در این دنیا باقی [می‌ماند؛] ولی چشم هر کس قادر به دیدن این انوار الهی نیست. فقط عدّه‌ای می‌توانند در سایه‌ی این نور به راه مستقیم هدایت شوند. انکار زائیده‌ی جهل است، به خصوص در مواقعی که فهم و شعور شخص مطلب را نتوانسته درک نماید و نابخردی خود را حمل بر عمل عقل نموده و به حساب خودش، مطلب را از راه عقل رد می‌نماید. در حالی که بیچاره هنوز پی به مفهوم حقیقی عقل نبرده و حواس پنجگانه را از عقل نمی‌تواند تشخیص بدهد. در اجتماع امروز ما رد نمودن عقاید خیلی ساده عملی می‌شود. طرف با بیان اینکه خیر؛ مزخرف می‌گوید؛ معمّا را حل می‌نماید. بدبینی اجتماع ما که گریبان‌گیر عالم و عامی و کوچک و بزرگ شده، همانا به واسطه‌ی ضعف عقل و به کار نینداختن آن می‌باشد. عارف ربّانی باباطاهر در کلمات قصار می‌فرمایند:

اَلْعَقْلُ سِراجُ الْعُبُودِیَّة یُعْرَفُ بِهِ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ وَ الطّاعَة مِنَ الْمَعْصِیة وَ الْعِلمُ مِنَ الْجَهلِ؛ فَاِذا نَظَرَ النّاظِرُ بِسِراجِ الْعُبُودِیَّة اِلیٰ مَعرِفَة الرُّبُوبِیَّة اطفَأ نُورُ الرُّبُوبِیَّة سِراجَ الْعُبُودِیَّة فَصـٰارَ النّاظِرُ مِنْ ظُلْمَة الْحَیرَة لا یَعْرِفُ عُبُودِیَّة وَ لا یَهْتَدِی اِلیٰ رُبُوبِیَّة.[۷]

عقل نوری است ربّانی که به وسیله‌ی آن می‌توان حق را از باطل و بندگی را از سرپیچی و دانایی را از نفهمی تشخیص داد. موقعی که شخص بخواهد از راه عقل پی به کنه ربوبیت ببرد، شعله‌ی دود نار عقلِ ظاهر، نور عقلِ باطن را درهم شکسته و شخص قادر به تشخیص نار بندگی از نور معرفت نبوده و در تاریکی جهل باقی می‌ماند.



[۱]. این بخش در دست‌نوشته‌های مرحوم تناوش، به‌عنوان دهمین فصل نامیده نشده است؛ لیکن توالی مطالب و سیاق نگارشی ایشان، اقتضا دارد به این بخش که آخرین مبحثِ «شمسِ مولوی» نیز هست، عنوانِ «فصل دهم» داده شود.

[۲]. ن.ک. به: صفحه‌ی ۲۵۲، پانوشت شماره‌ی ۱/

[۳]. «اینگرید برگمن» (Ingrid Bergman) متولّد ۱۹۱۵م. و متوفّای ۱۹۸۲م. از هنرپیشه‌های مشهور و رسوای سینمای غرب است. [شبه‌دانشنامه ویکی‌پدیا؛ مدخل «اینگرید برگمن»]

[۴]. غزلیّات شمس تبریزی؛ ص۳۴۴/

[۵]. همان؛ صص۳۲۶ و ۳۲۷/

کلیّات شمس تبریزی؛ ص۶۱۰ (غزل شماره‌ی ۱۶۱۰).

[۶]. در دستنوشته، کلمه‌ی «آشکار» آمده است.

[۷]. شرح کلمات باباطاهر العریان: مسائل حکمیة فی المعارف و المشاهدات الربانیة؛ عین القضاة همدانی، مصحح: عاصم ابراهیم الکیّالی؛ دار الکتب العلمیة؛ بیروت؛ ۱۹۷۱میلادی؛ ص۴۳/