Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






انسان کامل مظهر اسم ولیّ
تالیفات استاد - کتاب جان جهان

انسان کامل مظهر اسم ولیّ

نهمین نگرش عرفانی به بحث مهدویّت‌ از این منظر است که انسان کامل‌ مظهر اسم «‌وَلِیّ‌» حضرت حقّ در عالم است. اشاره کردیم‌ که محال است اسماء الهی‌ مظهری در این عالم نداشته باشند. یکی از اسماء الهی‌ اسم «وَلِیّ» است. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید‌: فَاللّٰهُ هُوَ الْوَلِیُّ:[i] پس خداوند خود ولیّ است. در جای دیگر می‌فرماید: وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ:[ii] و خداوند خود ولیّ ستوده است. از آنجا که هریک از اسماء الهی‌ مظهری در عالم دارد‌، اسم « وَلِیّ» نیز مظهری در عالم دارد و عالم هیچ‌گاه از وجود مظهر اسم «وَلِیّ» حقّ متعال خالی نخواهد بود. مظهر این اسم‌ کسی جز انسان کامل نیست؛ لذا در هیچ زمانی‌ جهان از وجود انسان کامل خالی نخواهد شد.

دو واژه‌ی وَلایت و وِلایت‌ معانی متفاوتی دارند. واژه‌ی «وِلایت»‌ به‌معنای زعامت‌، امارت و فرمانروایی است و واژه‌ی «وَلایت»‌ به‌معنای قرب و نزدیکی است و از معانی دیگر آن‌ فانی شدن و تحت تولّی و سرپرستی حضرت حقّ درآمدن‌، یعنی همان فناء فی‌الله و بقاء بالله است. لازم به ذکر است که فنا در اینجا نه به‌معنای نابودی، بلکه به‌معنای جداشدن از اوصاف بشری است. آن‌که به فنا راه یابد‌ به اوصاف الهی‌ زنده شده و بقاء پیدا خواهد کرد؛ لذا وجود چنین انسانی‌ وجودی حقّانی و الهی خواهد بود و ذرّ‌ه‌ای از اوصاف بشری‌ در او تجلّی نخواهد داشت. او یکپارچه‌ تجلّی‌گاه حقّ متعال و قائم به حقّ است و ظهور تامّ خداوند در آینه‌ی تمام‌نمای او، یعنی انسان کامل، خواهد بود. ولیِّ حقّ متعال‌ به قرب حضرت حقّ نائل شده‌ و فعلاً و صفتاً و ذاتاً‌، فانی فِی‌الله و باقی بالله است و به همین دلیل حضور در محضر ولیّ خدا حضور در محضر خداست. چنانکه امام رضا(علیه السلام) فرمودند‌: مَنْ زٰارَ قَبْرَ اَبِی‌عَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْنِ بِشَطِّ الْفُراتِ کٰانَ کَمَنْ زٰارَ اللّٰهَ فَوْقَ عَرْشِهِ:[iii] هرکه قبر اباعبدالله ‌الحسین(علیه السلام) را کنار شطّ فرات زیارت کند‌ گویا خدا را در آسمان، بالاى عرش او زیارت کرده است. دیدار ولیّ خدا‌ دیدار خداست و محبّت او محبّت خدا و محبوب بودن در نزد او‌ محبوب بودن در پیشگاه خداوند متعال است. رسول‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند‌: یُعَیِّرُ اللّٰهُ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ عَبْداً مِنْ عِبٰادِهِ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ فَیَقُولُ: عَبْدِی مٰا مَنَعَکَ اِذْ مَرِضْتُ اَنْ تَعُودَنِی؟ فَیَقُولُ: سُبْحٰانَکَ سُبْحٰانَکَ اَنْتَ رَبُّ الْعِبٰادِ، لٰا تَألَمُ وَ لٰا تَمْرَضُ. فَیَقُولُ: مَرِضَ اَخُوکَ الْمُؤْمِنُ فَلَمْ تَعُدْهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلٰالِی لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ ثُمَّ لَتَکَفَّلْتُ بِحَوٰائِجِکَ فَقَضَیْتُهٰا لَکَ وَ ذٰلِکَ مِنْ کَرٰامَةِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ وَ اَنَا الرَّحْمـٰنُ الرَّحِیمُ‏:[iv] خداوند متعال در روز قیامت‌ یکى از بندگان خود را عتاب و سرزنش مى‏کند و مى‏فرماید: چه چیز تو را بازداشت از اینکه وقتی بیمار شدم‌ از من عیادت کنى؟ او گوید‌: بار خدایا‌! تو منزّهی؛ تو خداوند بندگان هستى و مریض و دردمند نمى‏گردى. خداوند متعال مى‏فرماید: برادر مؤمنت بیمار شد و تو از او عیادت نکردى. به عزّت و جلال خودم سوگند اگر به عیادت او مى‏رفتى‌ مرا در آنجا مشاهده مى‏کردى؛ سپس هرچه از من مى‏خواستى‌ به تو مى‏دادم و این به‌خاطر شرافت و اعتبار بنده‌ی مؤمن‌ من است و من مهرگستر بر همگان و مهرافزای بر مؤمنانم‏.

امام صادق علیه السلام ذیل آیه‌ی مبارکه‌ی فَلَمّٰا آسَفُونٰا:[v] هنگامی که ما را متأسّف و ناراحت کردند، می‌فرمایند‌: اِنَّ اللّٰهَ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ لٰا یَأسَفُ کَاَسَفِنٰا وَ لـٰکِنَّهُ خَلَقَ اَوْلِیٰاءَ لِنَفْسِهِ یَأسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُونَ مَرْبُوبُونَ فَجَعَلَ رِضٰاهُمْ رِضٰا نَفْسِهِ وَ سَخَطَهُمْ سَخَطَ نَفْسِهِ‏:[vi] خداوند تبارک و تعالى‌ دچار تأسّف نمی‌شود‌؛ لکن خداوند اولیایی برای خود آفریده است که آنها دچار تأسّف و رضایت می‌شوند و ایشان‌ آفریدگان الهی و تحت تدبیر خداوند هستند‌؛ پس خوشنودى ایشان را خوشنودى خویش و خشم ایشان را خشم خویش‌ قرار داده است.‏

همچنین در حدیث قدسی آمده است‌: مَنْ اَهٰانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بٰارَزَنِی بِالْمُحٰارَبَةِ وَ دَعٰانِی اِلَیْهٰا:[vii] هرکس به یک دوست و ولیّ من توهین کند به من اعلان جنگ داده و مرا به مبارزه دعوت کرده است. جنگیدن با اولیاء خدا جنگ با خداست. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند‌: اِنَّ اللّٰهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضىٰ لِرِضٰاکِ‏:[viii] خداوند به خشم تو خشمناک و به خشنودی تو خشنود می‌شود. خداوند متعال نیز در قرآن کریم‌، خطاب به پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید‌: اِنَّ الَّذِینَ یُبٰایِعُونَکَ اِنَّمٰا یُبٰایِعُونَ اللّٰهَ یَدُ اللّٰهِ فَوْقَ اَیْدِیهِمْ:[ix] کسانى که با تو بیعت مى‏کنند‌، درواقع با خدا بیعت مى‏نمایند و دست خدا بالاى دست آنهاست.

پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) در یکی از غزوات‌ دست بر زمین بردند و مشتی شن برداشتند و به‌سمت دشمن پرتاب کردند. شن‌ریزه‌ها بر چشم سربازان دشمن نشست و سپاه دشمن را برهم ریخت؛ وقتی جنگ به پایان رسید تک‌تک افرادی که پیامبر بر آنها شن پاشیده بود، هلاک شده بودند. آنگاه خداوند متعال فرمود: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لـٰکِنَّ اللّٰهَ قَتَلَهُمْ وَ مٰا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لـِٰکنَّ اللّٰهَ رَمىٰ‏:[x] شما دشمنان را نکشتید‌؛ بلکه خدا بود که آنان را کشت و تو اى پیغمبر‌ دشمنان را هدف قرار ندادى‌؛ بلکه خدا بود که آنان را هدف قرار داد. در مناجات رجبیّه که از ناحیه‌ی حضرت بقیّة‌الله الاعظمارواحنافداه روایت شده است‌، خدا را به آنچه اولیای خدا خواندند‌، می‌خوانیم و خطاب می‌کنیم[xi] و یکی از خصوصیّاتی که برای اولیای خدا در آن مناجات نقل شده، چنین است: لٰا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهٰا اِلّٰا اَنَّهُم عِبٰادُکَ وَ خَلْقُکَ:[xii]هیچ فرقی بین تو (خداوند) و آن (مقامات اولیاء) نیست‌؛ جز آنکه آنان بندگان و آفریدگان تو هستند.

ولایت و مظهریّت تامّ اسم «وَلِیّ» حقّ متعال و مصداق حقیقی و تامّ ولیّ خدا‌‌‌ بودن، منحصر به پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و دوازده امام از اهل‌بیت: است که اصطلاحاً ولایت شمسیّه نامیده می‌شود؛ زیرا نور خورشید از خودش است. سایر عارفان بالله و اولیای خدا‌ از طریق سیر و سلوک و تهذیب نفس و عبودیّت حقّ متعال‌ به ولایت قمریّه دست پیدا می‌کنند که پرتو و بازتابی از نور ولایت مطلقه‌ی تامّه‌ی کلّیّه‌ی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و اهل‌بیت عصمت و طهارت: است. همان‌طورکه ماه از خود نوری ندارد و نورش را از خورشید دریافت می‌کند، ایشان نیز از خود ولایتی ندارند و نور ولایت از پیامبر و اهل‌بیت: بر آنها تابیده است. انسان کامل‌ مظهر تامّ اسم ولیّ حقّ متعال است و چنانکه گفته شد‌، فعلاً و صفتاً و ذاتاً‌ فانی در حقّ و باقی به حقّ است و حضرت حقّ متولّی امور او‌ و متعهّد و حافظ اوست. وَ هُوَ یَتَوَلَّى الصّٰالِحِینَ:[xiii] و او (خداوند) ولایت و سرپرستی همه‌ی صالحان را برعهده دارد.

لازم به ذکر است که دو شأن نبوّت و ولایت‌ مستقلّ از یکدیگرند‌. وجه نزدیکی و ارتباط انسان کامل با خدا‌ ولایت نامیده می‌شود و وجه توجّه به خلق و پیام‌آوری برای خلق ازجانب خدا‌ به نبوّت موسوم است. ازاین‌رو ولایت نبی که جهت قرب او به حضرت حقّ است‌‌‌، افضل و اعلی از نبوّت اوست که جهت ارتباط او با خلق می‌باشد. دلیل افضل بودن مقام ولایت بر نبوّت‌ در همین نکته نهفته است‌؛ زیرا نبوّت‌ نتیجه‌ی ولایت است و اگر ولایت و قرب به خداوند نباشد، خبری به نبی نخواهد رسید تا به خلق منتقل سازد. نور نبوّت نبی‌ به‌مثابه‌ی نور قمر است که از آفتاب ولایت خود او سرچشمه می‌گیرد. چون دارای مقام ولایت و قرب به حضرت حقّ است، نوری در وجود اوست که از پنجره‌ی نبوّت‌ به‌سوی خلق می‌تابد. بنابراین اصل نور‌ متعلّق به ولایت است.

مقام ولایت سه مظهر دارد. نخست آنکه شخصی نبی است؛ امّا رسول نیست‌؛ همانند انبیائی که صاحب شریعت مستقل نبودند و شریعت پیامبران پیشین را ترویج می‌کردند و صاحب نبوّت تبلیغی بودند. مظهر دیگر ولایت‌، رسولی است که صاحب شریعت است‌؛ همانند حضرات موسی‌، عیسی و محمّد: که رسول و صاحب شریعت بودند. هر دو دسته‌ی انبیا‌ی فوق، ولیّ خدا هستند‌؛ زیرا همان‌طورکه گفته شد‌ نبوّت پیامبر‌ ناشی از ولایت اوست و تا شخصی ولی و با خدا مرتبط نباشد‌‌، نمی‌تواند نبی شود و خبری ازجانب خداوند متعال بیاورد. مظهر سوم ولایت‌، ولیّ‌یی‌ است که نبی نیست‌ و این مختصّ به اهل‌بیت پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلّم)، یعنی ائمّه‌ی اطهار: است که آخرین ایشان‌ حضرت بقیّةالله الاعظم‌ارواحنافداه هستند. اکنون روشن شد که نوعی از ولایت‌، ولایت مطلقه‌ی الهی است که موهبتی ازجانب خداوند متعال و مختصّ ولیّ معصوم خدا و انسان کامل است و هیچ‌کس با سعی و تلاش نمی‌تواند بدان دست یابد. امّا نوعی دیگر از ولایت نیز وجود دارد که با تهذیب و تزکیّه‌ی نفس‌ و طاعت خداوند قابل وصول است و هرکس به هر میزان که در مسیر طاعت و قرب تلاش و مجاهدت نماید‌، از آن ولایت تکوینی برخوردار خواهد شد.

ولایت تکوینی‌ دو نوع است‌. یکی ولایت تکوینی وجودی، که برای همگان قابل دسترسی است و دیگری‌ ولایت تکوینی تعیینی، که تنها متعلّق به حضرات معصومین: است. آنان که ولایت تکوینی وجودی و اکتسابی دارند‌ به‌منزله‌ی اَیادی و دست‌های ولیّ مطلق خدا می‌باشند و هیچ‌گاه صفی جدا از ولیّ مطلق ندارند‌؛ زیرا نور ولایت خویش را ازجانب آن بزرگواران دریافت کرده‌اند و از خود ولایت مستقلّی ندارند. سالکان یا عارفانی که به مقام فنا و بقا می‌رسند و با نام‌هایی چون ابدال و اوتاد و نقبا و اصحاب خاصّ حضرت حجّت آنها را می‌شناسیم، قدرت مستقلّی دربرابر آن حضرت ندارند و مانند عضو و جزوی از آن حضرت می‌باشند. ولایت آنها قمریّه است و به‌واسطه‌ی معصوم نور ولایت را از حضرت حقّ اقتباس می‌کنند و در اقتباس نور حضرت حق مستقل نیستند. عارفان حقیقی که اهل ولایتند، نور ولایت حضرت بقیۀاللهارواحنافداه را منعکس می‌کنند.

نکته‌ی دیگر این است که «وَلِیّ» ‌ اسم خداوند متعال است و چنانکه گفته شد‌، محال است اسماء حقّ متعال بدون مظهر باشند. بدین‌لحاظ مظهر اسم «وَلِیّ» که انسان کامل است، همواره در دنیا وآخرت وجود دارد و لذا ولایت‌ قابل ختم نیست‌؛ امّا رسالت و نبوّت به این دلیل که خداوند دارای اسماء «رسول» و «نبی» نیست‌، قابل ختم است‌؛ کمااینکه به وجود مقدّس پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) ختم شد.[xiv] «رسول» و «نبی» اسم بشر است؛ امّا « وَلِیّ» اسم حقّ متعال است و هرگز بدون مظهر نخواهد ماند.

ازسوی دیگر می‌توان گفت، اگر شریعت پیامبرخاتم شریعت حق تا قیامت است، حفظ این شریعت تا قیامت‌ منوط به وجود خلیفه‌ای است که از همان منبعی کسب علم کند که پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) کسب علم می‌کردند؛ یعنی مستقیم از حقّ متعال علم دریافت کند؛ زیرا خلیفه در حکمِ خود مُستَخلَفٌ‌عَنه است و کسی که بعد از رسول‌الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقش آن حضرت را عهده‌دار می‌شود، باید توانائی داشته باشد آن نقش را عیناً ایفا کند و لذا باید به همان علمی که رسول‌الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) بدان مجهّز بودند‌، مجهّز باشد. وجود چنین کسی تا قیامت‌ در کنار دین پیامبرخاتم(صلی الله علیه و آله و سلّم) ضروری است و لذا وجود ولیّ در عالم انقطاع‌پذیر نیست.



[i]. سوره‌ی شوری‌، آیه‌ی۹/

[ii]. سوره‌ی شوری‌، آیه‌ی ۲۸/

[iii]. حرّعاملی، وسائل‌الشیعة، ج ۱۴، ص ۴۱۱؛ شعیری‌، جامع‌الاخبار‌، ص ۲۴/

[iv]. حرّعاملی، وسائل‌الشیعة، ج ۲، ص ۴۱۷؛ مجلسی‌، بحار‌الانوار‌، ج ۶۴‌، ص ۶۹/

[v]. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی ۵۵/

[vi]. کلینی‌، کافی‌، ج ۱‌، ص ۱۴۴؛ صدوق‌، التّوحید‌، ص ۱۶۸/

[vii]. کلینی‌، کافی‌، ج ۱‌، ص ۱۴۴/

[viii]. مجلسی‌، بحار‌الانوار‌، ج ۴۳‌، ص ۴۴/

[ix]. سوره‌ی فتح‌، آیه‌ی ۱۰/

[x]. سوره‌ی انفال‌، آیه‌ی ۱۷/

[xi]. اَلْلّـٰهُمَّ اِنِّى اَسْألُکَ بِمَعٰانِى جَمِیعِ مٰا یَدْعُوکَ بِهِ وُلٰاةُ اَمْرِکَ ‏... .

[xii]. مجلسی، بحارالانوار، ج ۹۵، ص ۳۹۳ و محدّث قمی‌، مفاتیح‌الجنان‌، مناجات رجبیّه.

[xiii].‌ سوره‌ی اعراف‌، آیه‌ی ۱۹۶/

.[xiv]سوره‌ی احزاب، آیه‌ی ۴۰/