Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






انواع شکر
تالیفات استاد - کتاب شراب طهور

همانگونه که در تعریف شکر اشاره شد، شکر دو نوع است. شکر نعمت و شکر منعم. با توجّه به تنوّع نعمتها، شکر نعمت خود به شکر نعمتهاى مادّى و دنیوى و شکر نعمتهاى معنوى و اخروى تقسیم مىشود.

هر نوع از نعمتها، در جنبهى عملى، نوع خاصّى از شکر را ایجاب مىکند. مثلاً شکر ثروت، انفاق و احسان به نیازمندان، شکر قدرت، دستگیرى و حمایت از ضعیفان و عفو و بخشش خطاکاران، شکر علم، آموختن به تشنگان دانش، و شکر هدایت، راهنمایى گمراهان است.

امّا شکر منعم، یعنى خداوند، عبادت خداوند است صرفاً از آن رو که سزاوار عبادت شدن است و نه به این دلیل که نعمت عطا کرده است.

 

 

 


وجوب شکر

شکر یک واجب عقلى و به بیان دیگر مستقلّ عقلى و لازمهى انسانیّت است. حتّى مظاهرى از آن را در حیوانات نیز مىتوان مشاهده کرد. بنابراین هرکس که آثارى از انسانیّت در او باقى باشد، به حکم فطرت و عقل، بر خود واجب مىداند در مقام تشکّر از کسانى بر آید که به او خوبى کردهاند.

اینکه در قالب آموزههاى وحى، مؤمنان به شکر کردن امر شدهاند، تأکیدى بر همان حکم عقل و فطرت است و جعل حکم و دستورى قراردادى نیست. بهعنوان مثال، قرآن کریم مىفرماید : وَ اشکُروا لى وَ لا تَکفُرونِ: شکر مرا به جا آورید و نسبت به من کفران نورزید.[۱]

 

 

کفران

قرآن کریم مىفرماید: اِنَّ اللهَ لَذو فَضلٍ عَلَى النّاسِ وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَشکُرونَ: خداوند صاحب فضل و عطا بر مردم است و امّا بیشتر مردم شکر نمىکنند.[۲] و مىفرماید: اِن تَکفُروا فَاِنَّ  

اللهَ غَنِىٌّ عَنکُم وَ لا یَرضى لِعِبادِهِ الکُفرَ: اگر کفران بورزید پس هر آینه خدا بىنیاز از شماست و خداوند ناسپاسى را بر بندگانش نمىپسندد.[۳]

 

با توجّه به آنچه تاکنون ذکر شد، کفران و ناسپاسى یا معلول جهل و عدم معرفت به وجود و ارزش نعمت و یا ناشى از بىبهرهگى از عقل و نابودى فطرت و از بین رفتن آثار انسانیّت در شخص است.

جهل و بىتوجّهى اشخاص به نعمتهایى که خداوند به آنها عطا فرموده است، یا ناشى از خیره شدن شخص به چیزهایى است که دیگران دارند و او از آنها محروم است که در نتیجهى آن به نعمتهایى که خداوند به خودش عطا کرده است هم توجّه نمىکند، و یا معلول استمرار و دوام نعمتى است که خدا نصیبش ساخته است؛ زیرا وجود هر چیز وقتى احساس مىشود که شخص با فقدان آن مواجه شود.

بىخبرى و غفلت از ارزش نعمتهایى که خداوند عطا کرده است نیز یا ناشى از استمرار و دوام نعمت و مواجه نشدن شخص با شرایط نبود آن است و یا به علّت بىمنّت و بهرایگان عطا شدن نعمت از جانب خدا و بدون زحمت دست یافتن شخص به آن است.


البتّه براى پىبردن به وجود و ارزش نعمت لازم نیست حتماً خود شخص به محرومیّت از آن دچار شود، بلکه توجّه به کسانى که از آن نعمت محرومند و دقّت در حال آنان، مىتواند همان آگاهى را براى شخص فراهم کند.

امّا کسى که هم وجود نعمت را احساس مىکند و هم به ارزش آن آگاه است، ولى درصدد شکر و سپاسگزارى نیست، بىشک یا از عقل بىبهره است و از خیل سفیهان بهشمار مىآید و یا از انسانیّت بهدور است و از گروه خبیثان بهحساب مىآید.

 

درجات شکر

با توجّه به اینکه شکر از یک سو تابع وقوف به وجود و ارزش نعمت و معرفت به عظمت و کرامت منعم است و از سوى دیگر تابع قوّت عقل، سلامت فطرت و روح انسانیّت مىباشد، اشخاص از نظر شکر، چه به لحاظ کمّیّت و مقدار شکر و چه از نظر کیفیّت و عمق شکر متفاوتند. کسانى که هم معرفت و شناخت بیشترى به ارزش نعمت و عظمت منعم دارند و هم از قوّت عقل، سلامت فطرت و کمال انسانى بیشترى برخوردارند؛ هم اهتمام بیشترى به اداى شکر الهى دارند و هم شکرشان از عمق و محتواى غنىترى برخوردار است.

 

تلافى عطا و شکر نعمت

تلافى نعمت، یعنى در قبال عطایى که منعم به شخص مىکند، شخص نیز عطاى مشابهى به منعم کند. روشن است که نعمتهاى خداوند قابل تلافى نیستند؛ زیرا عبد هیچ چیز از خود ندارد که در قبال عطاى خداوند، آن را به پیشگاه الهى تقدیم کند. عبد هر آنچه از طاقت و توان و دارایى و امکانات که دارد، همه عطاى خداوند است. بنابراین احسان خدا قابل تلافى نیست.

حقّ شکر خداوند را نیز به دو جهت نمىتوان به جا آورد. نخست آنکه نعمتها چنان زیادند که قابل شناسایى و شمارش کامل نیستند و شکر نعمت فرع بر شناخت آن است. قرآن کریم مىفرماید : اِن تَعُدّوا نِعمَةَ اللهِ لا تُحصوها: اگر بخواهید نعمتهاى الهى را بشمارید قادر به شمارش آنها نیستید.[۴] دوم اینکه موفّقیّت در انجام شکر هر نعمتى، خود نعمتى است که از جانب خداوند شامل  

حال عبد مىشود و این نعمت، خود به شکر مستقلّى نیازمند است. پس هر شکرى، شکرى لازم دارد
و این روال تا بى
نهایت ادامه پیدا مىکند. در نتیجه، اداى حقّ شکر الهى از توان مخلوق خارج است.

از دست و زبان که برآید         کز عهدهى شکرش بهدر آید

اداى حقّ شکر الهى اوّلاً پىبردن به این حقیقت است که همهى نعمتها از اوست. چنانکه امام صادق علیه السلام به خدا عرضه مىدارند: اَللّهُمَّ ما بِنا مِن نِعمَةٍ فَمِنکَ: پروردگارا! هر آنچه نعمت داریم همه از جانب تو است.[۵] ثانیاً اقرار به این حقیقت است که از شناخت کامل نعمتها و انجام حقّ شکر

خداوند عاجزیم. چنانکه خداوند به حضرت موسى علیه السلام وحى نمود : یا موسَى اشکُرنى حَقَّ شُکرى: اى موسى! آن چنانکه حقّ شکر من است مرا شکر کن. حضرت موسى علیه السلام پاسخ داد: یا رَبِّ وَ کَیفَ اَشکُرُکَ حَقَّ شُکرِکَ وَ لَیسَ مِن شُکرٍ اَشکُرُکَ بِهِ اِلّا وَ اَنتَ اَنعَمتَ بِهِ عَلَىَّ: پروردگارا! چگونه تو را آنچنان که حقّ شکر تو است شکر کنم در حالى که شکرى نیست که براى تو به جا آورم مگر اینکه خود آن نعمتى است که به من عطا کردهاى. خداوند فرمود : یا موسَى الآنَ شَکَرتَنى حینَ عَلِمتَ اَنَّ ذلِکَ مِنّى: موسى هماکنون شکرم را به جا آوردى، هنگامى که دانستى که آن شکر هم از جانب من است.[۶]

 

بنده همان به که ز تقصیر خویش         عذر به درگاه خداى آورد

ور نه سزاوار خداوندیش         کس نتواند که بهجاى آورد

امام سجّاد علیه السلام به محضر الهى عرضه مىدارند : سُبحانَ مَن جَعَلَ الاِعتِرافَ بِالعَجزِ عَنِ الشُّکرِ شُکراً: منزّه است خدایى که اعتراف به ناتوانى از شکر را شکر قرار داد.[۷]

 

امام حسین علیه السلام در دعاى روز عرفه به خدا عرضه مىدارند: فَاَىُّ نِعَمِکَ یا اِلهى اُحِصى عَدَداً وَ ذِکراً، اَم اَىُّ عَطایاکَ اَقومُ بِها شُکراً، وَ هِىَ یا رَبِّ اَکثَرُ مِن اَن یُحصیهَا العادّونَ اَو اَن یَبلُغَ عِلماً بِهَا الحافِظونَ. ثُمَّ ما صَرَفتَ وَ دَرَأتَ عَنِّى اللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَ الضَّراءِ اَکثَرُ مِمّا ظَهَرَ لِى مِنَ العافِیَةِ وَ السَّرّاءِ وَ اَنَا اَشهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى ... اَن لَو حاوَلتُ وَ اجتَهَدتُ مَدَى الاَعصارِ وَ الاَحقابِ لَو عُمِّرتُها، اَن اُؤَدِّىَ شُکرَ واحِدَةٍ مِن اَنعُمِکَ مَا استَطَعتُ ذلِکَ اِلّا بِمَنِّکَ الموجِبِ عَلَىَّ بِهِ شُکرَکَ آنِفاً جَدیداً وَ ثَناءً عَتیداً، اَجَل وَ لَو حَرَصتُ اَنَا وَ العادّونَ مِن اَنامِکَ اَن نُحصِىَ مَدى اِنعامُکَ سالِفِهِ وَ آنِفِهِ ما حَصَرناهُ عَدَداً وَ لا اَحصَیناهُ اَمَداً. هَیهاتَ وَ اَنّى ذلِکَ وَ اَنتَ الُمخبِرُ فى کِتابِکَ النّاطِقِ وَ النَّبَأِ الصّادِقِ «وَ اِن تَعُدّوا نِعمَةَ اللهِ لا تُحصوها». صَدَقَ کِتابُکَ اللّهُمَّ وَ اِنباؤُکَ وَ بَلَّغَت اَنبیاؤُکَ وَ رُسُلُکَ ما اَنزَلتَ عَلَیهِم مِن وَحیِکَ وَ
شَرَعتَ لَهُم وَ بِهِم مِن دینِکَ
: اى خداى من! کدامیک از نعمتهایت را مىتوانم به شماره آورم و ذکر کنم؟ یا شکر کدامیک از عطایایت را مىتوانم به جا آورم؟ و این در حالى است که نعمتها و عطایایت بیشتر از آن است که شمارندگان بتوانند برشمارند یا حافظان بتوانند به آگاهى بر آنها دست یابند. سپس زیانها و رنجهایى که از من برطرف ساختى و دفع نمودى بیش از عافیت و راحتى است که بر من آشکار است. و من به حقیقت ایمانم شهادت مىدهم که براى اینکه شکر یکى از نعمتهایت را به جا آورم، طىّ اعصار و قرون، اگر به آن میزان عمر کنم، اگر تمام توان و تلاش خود را بهکار بندم، جز با نعمت دیگرى از جانب تو، که خود براى ابد شکر جدید و ستایش بىحدّ تازهاى را بر من واجب مىسازد، نخواهم توانست آن را انجام دهم. آرى، اگر من و همهى شمارندگان از خَلقت بخواهیم تمامى نعمتبخشىهاى گذشته، حال و آیندهات را بشماریم، قادر نیستیم آنها را به شماره آوریم و نمىتوانیم به گسترهى آن راه بریم. هیهات! چگونه قادر باشیم در حالى که تو در کتاب ناطقت و خبر صادقت، خبر دادى که «اگر بخواهید نعمتهاى خدا را به شمار آورید، قادر به شمارش آن نیستید.» پروردگارا! کتابت و خبر دادنت راست است و پیامبران و رسولانت آنچه را از وحى خویش بر آنها فرو فرستادى و براى آنها و بهوسیلهى آنان از دین خود تشریع نمودى به درستى رساندند.[۸]

 

در دعاى بعد از نماز زیارت حضرت رضا علیه السلام که از امام جواد علیه السلام روایت شده است، آن حضرت به پیشگاه الهى عرضه مىدارند: لا تُحمَدُ یا سَیِّدى اِلّا بِتَوفیقٍ مِنکَ یَقتَضى حَمداً وَ لا تُشکَرُ عَلى اَصغَرِ مِنَّةٍ اِلاَّ استَوجَبتَ بِها شُکراً. فَمَتى تُحصى نَعماؤُکَ یا اِلهى وَ تجُازى الآؤکَ یا مَولاىَ وَ تُکافِىءُ صَنائِعُکَ یا سَیِّدى، وَ مِن نِعَمِکَ یَحمَدُ الحامِدونَ وَ مِن شُکرِکَ یَشکُرُ الشّاکِرونَ: اى سرور من! جز با توفیق از جانب خودت، که اقتضاى حمدى دیگر دارد، حمد نمىشوى و بر کوچکترین نعمتهایت مورد شکر قرار نمىگیرى مگر اینکه به سبب آن مستوجب شکر دیگرى مىشوى. پس اى خداى من! کدام هنگام نعمتهایت به شماره درمىآیند و اى مولاى من! چه زمانى الطافت پاداش متقابل داده مىشود و اى سرور من! کدام وقت کردههایت مورد تلافى قرار مىگیرند؟ و از رهگذر نعمتهاى توست که حمدکنندگان تو را حمد مىکنند و از رهگذر شکر توست که شکرگزاران به شکر تو مىپردازند.[۹]

 

امام سجّاد علیه السلام به درگاه الهى عرضه مىدارند: فَآلائُکَ جَمَّةٌ ضَعُفَ لِسانى عَن اِحصائِها وَ نَعماؤُکَ
کَثیرَةٌ قَصُرَ فَهمى عَن اِدراکِها فَضلاً عَنِ استِقصائِها. فَکَیفَ لى بِتَحصیلِ الشُّکرِ وَ شُکرى ایّاکَ یَفتَقِرُ اِلى شُکرٍ. فَکُلَّما قُلتُ لَکَ الحَمدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلِکَ اَن اَقولَ لَکَ الحَمدُ
: الطاف تو آن قدر زیاد است که زبانم از شمارش آنها ناتوان است و نعمتهاى تو چنان زیاد است که فهم من از درک آنها قاصر است، چه رسد به نیل به نهایت آنها. چگونه مىتوانم به شکر تو دست یابم در حالى که اینکه شکر تو را بهجا مىآورم نیازمند شکرى است. پس هرچه مىگویم حمد تنها سزاوار توست، به دلیل گفتن آن، بر من واجب مىشود که باز بگویم حمد تنها سزاوار توست.[۱۰]



[۱] . سورهى بقره، آیهى ۱۵۲/

[۲] . سورهى بقره، آیهى ۲۴۳ و سورهى غافر آیهى ۶۱/

[۳] . سورهى زمر، آیهى ۷/

[۴] . سورهى نحل، آیهى ۱۸/

[۵] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۷۴/

[۶] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۶/

[۷] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۴۲/

[۸] . سیّد بن طاووس، اقبالالاعمال، ص ۳۴۱/

[۹] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۵۵/

[۱۰] . مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۱۴۶/