Get the Flash Player to see this player.

time2online Joomla Extensions: Simple Video Flash Player Module

  کانال تلگرام اهل ولاء کانال تلگرام اهل ولاء اینستاگرام اهل ولاء


دوشنبه ۳ دی
۱۴۰۳

21. جمادي‌الثاني 1446


23. دسامبر 2024






مسیر سلوک الی الله
تالیفات استاد - کتاب مصباح الهدی
مسیر سلوک الی الله

۞            سیر همهی انبیا برای تک تک شما وجود دارد.

۞     إنَّ مِن شِیعَتِه َلاِبراهیمُ: هرآینه ابراهیم علیه السّلام از شیعیان او بود. پیرو حضرت علی علیه السّلام، راه ابراهیم و ابتلائات او را حتماً طی میکند؛ از بت شکستن و بریدن از زن و فرزند و در آتش افتادن و قربانی فرزند و حج.

۞     رجب، ماه علی علیه السّلام و ماه تخلیه است؛ کعبهی دل را با محبّت و ولایت علوی از بتها خالی کن. شعبان، ماه رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و ماه تحلیه است؛ کعبهی دل را با اخلاق محمّدی معطّر کن و جامهی نو بپوشان. رمضان، ماه تجلیه و ماه خداست؛ حالا دل خانهی خدا شده و خداوند در آن تجلّی میکند.

۞     اِلَهی أمَرتَ بِالرُّجُوعِ اِلَی الاثارِ فَارجِعنى اِلَیکَ بِکِسوَةِ الاَنوارِ وَ هِدایَةِ الاِستِبصارِ حَتّی اَرجِعَ اِلَیکَ مِنها کَما دَخَلتُ اِلَیکَ مِنها مَصُونَ السِّرِّ عَن النَّظَرِ اِلَیها وَ مَرفُوعَ الهِمَّةِ عَن الاِعتِمادِ عَلَیها: خدایا امر فرمودی به آثار رجوع کنم، پس اکنون مرا با تجلّیات انوار و با هدایت مشاهده و استبصار، به سوی خودت بازگردان تا همانگونه که بر تو وارد شدم، از آثار به سوی تو بازگردم؛ در حالی که سرّم از نگاه به آثار مصون مانده و همّتم از اعتماد به آن برتر باشد.

۞            معاد همان مبدأ است؛  سَر بِنِه آنجا که باده خوردهای 

۞            قرآن از زبان حضرت عیسی علیه السّلام میفرماید: اَلسَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ اَمُوتُ وَ یَومَ اُبعَثَ حَیّاً: سلام بر من روزی که متولد شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم. این خطّ سیر همه است. عیسی علیه السّلام فرمود در هر سه روز من تسلیم خداوند هستم.

۞     همهی عُمر ما، مِنَ ‌اللهِ، اِلَی ‌اللهِ، سه روز است. یک روز به دنیا رفتم، یک روز آنجا ماندم، یک روز هم به جای اوّل بازگشتم. برای ملاقات امام و خدا این سه روز لازم است. یکی تولّد از مادر است که برای ما انجام شده است، دوتای دیگر لازم است که پیامبر ما آن را به کسانی که به او ایمان آوردند، تعلیم داد؛ یکی لا اِلهَ که موت است و مال دنیا است و دیگری اِلاَّ اللهُ که حیات است و مال آخرت است. خودت نگاه کن و ببین کجای راهی؟ به موت رسیدهای؟ چقدر از لا اِلهَ‌‌ اِلاَّ اللهُ را تصدیق کردهای و طی نمودهای؟

۞     کسی که اسلام آورده است، تا نیل به مقصد دو حجاب دارد؛ یکی رسیدن به آستانهی وادی محبّت و ولایت و دوم طیّ وادی محبّت و ولایت و کامل کردن آن. پس از آن، مقصد نهایی یعنی منزل توحید قرار دارد. مسلمان دو حجاب دارد، مؤمن و دوست اهل بیت علیهم السّلام یک حجاب دارد و پیامبر و ائمّه علیهم السّلام حجابی ندارند؛ بین آنها و خدا حجابی وجود ندارد.

۞     کسی از درون او را به کارهای خوب وا میداشت، او هم همراهش رفت و رفت. آخرالامر گفت ای کسی که مرا میبری، تو کیستی؟ خودت را به من معرّفی کن تا بشناسمت. در پاسخ گفت خودت به من نگاه کن تا مرا بشناسی. آنگاه او نگاه کرد و دید و شناخت. اوّل فرمان برد، آخر معرفت پیدا کرد.

۞     با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل میشود. بعد عادت به عبادت منجر میشود. عبادت هم معرفت ایجاد میکند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود میآید و نهایتاً به ولایت منجر میشود.

۞            عادات و عبادات تفکّر لازم دارند، ولی ملکات تفکّر لازم ندارند. ملکات خوب از عادات و عبادات خوب بهتر است.

۞            کسانی که با ملکات کار میکنند، مثل ملائکهاند؛ چون تفقّه ندارند، رشد هم ندارند.

۞     ابتدا فرمان خدا را بردی، عادت ایجاد شد. وقتی از انجام این کار لذّت بردی، کارت عبادت شد. هنگامی که این کار جزء ذاتت شد و دیگر لذّت هم نبردی، ملکه حاصل شد. عادات به عبادات و عبادات به ملکات منجر میشود. هر وقت به ملکات رسیدی، آدم شدهای، چون ملائکه به تو سجده کردهاند.

۞     خیلی از ما هنوز توی آب و گِل هستیم و آدم نشدهایم و به آدمیت نرسیدهایم. خداوند بالأخره ما را از آب و گِل بیرون میآورد. وقتی به آدمیت رسیدیم، باید به محمّد و آل محمّد علیهم السّلام برسیم و پس از آن باید از نور محمّد و آل محمّد علیهم السّلام بهره بگیریم.

۞            هر وقت آدم شدیم، ملائکه برای ما سجده میکنند؛ همانطور که برای پدرمان آدم سجده کردند.

۞     برزخ دورانی است که یک شب خدا را میبینی و صابر و راضی و خشنود و شاکر و مطمئن هستی و یک شب خدا را نمیبینی و نگران و مضطرب و محزون و غصّهداری و جزع و فزع میکنی. وقتی گرفتار میشوی، هیچ روزنهی خیری در تو نیست، چون اگر بود، غصّهدار نمیشدی و وقتی خوشحال میشوی، هیچ روزنهی شرّی در تو نیست. همین که حالتت عوض میشود، نشان میدهد داری برزخت را طی میکنی و انشاءالله عنقریب برزخت تمام میشود و از قیامت سر در میآوری.

۞     دنیا شب است، برزخ بین الطّلوعین است و قیامت روز است. دوستان اهل بیت علیهم السّلام، اوّل که به دنیا میآیند، در برزخند و در دنیا برزخ را طی میکنند.

۞     شاید مؤمنی نباشد که تمام فکر و ذکر او دنیا باشد. بالأخره بعضی وقتها از دنیا غافل میشوند و توجّه و میل به آخرت پیدا میکنند و این به برکت ولایتی است که در دل مؤمن است. برای اکثر مؤمنین دنیا برزخ است، غم و غصّهها، دردها و توجّه به دنیا برای او جهنّم، و نشستن با خوبان و یاد خدا و کارهای خیر برای او بهشت است.

۞            ظهور حجّت خدا قبل از قیامت، قطعی است. در سیر، قبل از تجلّی خدا تجلّی حجّت خدا واقع میشود.

۞     مرحوم حاج‌آقا سیّد عبدالحسین معین شیرازی سالها قبل در مسجد سهله معتکف بودند. نیمههای شب مشاهده میکنند در آسمان اشخاصی از جانب ایران به سوی مسجد سهله میآیند و شعارگونه با هم این آیات شریفه را میخوانند: حُمُرٌ مُستَنفَرَةٌ، فَرَّت مِن قَسوَرَةٍ: خرهای گریزان که از شیر درنده میگریزند. فردا صبح ایشان به نجف مشرّف شدند و با تعدای از رفقای اهل علم خود در مورد این آیات سورهی مدّثّر به بررسی پرداختند تا به سرّ مسئله پی ببردند. نهایتاً در تفسیر برهان به این حدیث شریف که راه سلوک الی الله در مکتب اهل بیت علیهم السّلام را تبیین میکند و آن را نقطهی مقابل راه اهل تحصیل و زهد و ریاضت قرار میدهد، برخورد نمودند. شب بعد که از ایام خاصّ حضور در مسجد سهله، مثل شب چهارشنبه یا شب جمعه هم نبود، با حدود صد نفر از رفقا در مسجد سهله جمع شدیم و به برکت این عطای الهی شامی تهیه و از حضّار پذیرایی شد. شب بعد هم مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی به این مناسبت نان و کباب تهیّه کرد و به رفقا در مسجد سهله شامی داد. متن این حدیث که قسمتی از یک فرمایش طولانی حضرت صادق علیه السّلام است چنین است:

إنَّ اُولِی الاَلبابِ الذّّینَ:

عَمِلُوا بِالفِکرَةِ حَتّی وَرِثُوا مِنهُ حُبَّ اللهِ

فَإنَّ حُبَّ اللهِ اِذَا وَرِثَهُ القَلبُ وَ استَضاءَ بِهِ أَسرَعَ اِلَیهِ اللُّطفُ

فَإذَا نَزَلَ مَنزِلَةَ اللُّطفِ صَارَ مِن أَهلِ الفَوائِدِ

فَإذَا صَارَ مِن أهلِ الفَوائِدِ تَکَلَّمَ بِالحِکمَةِ فَصَارَ صَاحِبَ فِطنَةٍ

فَإذَا نَزَلَ مَنزِلَةَ الفِطنَةِ عَمِلَ فِی القُدرَةِ

فَإذَا عَمِلَ فِی القُدرَةِ عَرَفَ الاَطباقَ السَّبعَةِ

فَإذَا بَلَغَ هَذِهِ المَنزِلَةِ صَارَ یَتَقَلَّبُ فِی فِکرِهِ (ذِکرِهِ) بِلُطفٍ وَ حِکمَةٍ وَ بَیانٍ

فَإذَا بَلَغَ هَذِهِ المَنزِلَةِ جَعَلَ شَهوَتَهُ وَ محَبَّتَهُ فى خَالِقِهِ

فَإذَا فَعَلَ ذَلِکَ نَزَلَ المَنزِلَةَ الکُبری فَعَایَنَ رَبَّهُ فِی قَلبِهِ

وَ وَرِثَ الحِکمَةَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الحُکَمَاءُ

 

وَ وَرِثَ العِلمَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ العُلَمَاءُ

 

وَ وَرِثَ الصِّدقَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الصِّدّیقُونَ

 

اِنَّ الحُکَماءَ وَرِثُوا الحِکمَةَ بِالصَّمتِ

وَ اِنَّ العُلَماءَ وَرِثُوا العِلمَ بِالطَّلَبِ

وَ اِنَّ الصِّدّیقینَ وَرِثُوا الصِّدقَ بِالخُشُوعِ وَ طُولِ العِبَادَةِ

فَمَن اَخَذَ بِهَذِهِ السّیرَةِ اِمّا أن یسفلَ وَ اِمّا أن یرفعَ

وَ اَکثَرُهُم الذَّی یَسفَلُ وَ لا یَرفعُ، اِذ لَم یَرعَ حَقَّ اللهِ وَ لَم یَعمَل بِمَا اُمِرَ بِهِ

فَهَذِهِ صِفَةُ مَن لَم یَعرِفِ اللهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ وَ لَم یُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ

فَلا یغُرَّنَّکَ صَلاتُهُم وَ صِیامُهُم وَ رِوایاتُهُم وَ عُلُومُهُم  فَاِنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ .

 

هرآینه صاحبان خردهای ناب (اولی‌‌الالباب) کسانی هستند که:

به تفکّر پرداختند تا آن که محبّت خدا را از آن به ارث بردند،

هرآینه هنگامی که قلب محبّت الهی را به ارث برد و بدان روشنایی یابد، لطف به سرعت به آن روی میآورد.

پس هنگامی که در مقام لطف منزل گرفت، از اهل فایدهها میگردد.

پس هنگامی که از اهل فواید شد، به حکمت سخن میگوید؛ در نتیجه صاحب تیزفهمی و فطانت میگردد.

پس هنگامی که در مقام فطانت منزل گرفت، در قدرت عمل مینماید.

پس هنگامی که در قدرت عمل نمود، مراتب و طبقات هفتگانه را میشناسد.

پس هنگامی که در این مقام منزل گرفت، فکرش (ذکرش) به لطف و حکمت و بیان دگرگون میشود.

پس هنگامی که در این مقام منزل گرفت، شهوت و محبّتش را در آفریدگارش قرار میدهد.

پس هنگامی که این کار را کرد، در مقام بزرگ منزل میگیرد؛ در نتیجه پروردگارش را در قلب بالعیان مشاهده میکند؛

و حکمت را به طریقی جز آنچه حکما به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛

 

و علم را به طریقی جز آنچه علما به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛

 

و صدق را به طریقی جز آنچه صدیقان به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛

 

هرآینه حکما حکمت را از راه سکوت اختیار کردن به ارث بردند؛

و هرآینه عالمان علم را از راه طلب و تحصیل به ارث بردند؛

و هرآینه صدّیقان صدق را از راه خشوع و عبادت طولانی به ارث بردند؛

هر کس این روشها را در پیش گیرد، یا به سفلی و پستی میگراید یا به رفعت و بلندی دست مییابد؛ و اکثراً به پستی میگرایند و به بلندی دست نمییابند، زیرا حقّ خداوند را مراعات نمیکنند و به آنچه بدان امر کرده است، عمل نمینمایند؛ و این صفت کسی است که خداوند را بدانگونه که سزاوار است، نمیشناسد و آن‌چنان که شایسته است، دوست نمیدارد؛ بنابراین نمازها و روزهها و روایتها و علمهای آنان تو را نفریبد که همانا آنان خرانی گریزندهاند.

[با توجّه به این حدیث شریف، دوست اهل بیت علیهم السّلام اگر به خوبیهایی که خداوند از آغاز عمرش به او کرده است، فکر کند (عَلَی العَاقِلِ اَن یکُونَ لَهُ سَاعَاتٌ وَ سَاعَةٌ یتَفَکَّرُ فِی مَا صَنَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَیهِ: بر شخص عاقل واجب است در هر روز زمان‌هایی برای اموری اختصاص دهد و زمانی که فکر کند دربارهی آنچه خدای عزّ و جل نسبت به او کرده است. التَّفَکُّرُ فِی آلاءِ اللهِ نِعمَ العِبَادَةِ: تفکّر کردن در نعمتها و الطاف الهی چه نیکو عبادتی است)، پی میبرد که از قبل از اینکه از رحم مادر متولّد شود تاکنون، خداوند بی آن که به او نیازی داشته و یا از خوبی کردنهایش در پی غرضی برای خویش باشد، یا حتّی منّتی بر بندهاش نهاده باشد، از لطف و احسان و اعطاء نعمت و مدارا و ستر و غفران، به او چهها کرده است و میبیند اگر شخص دیگری یکی از این لطف و احسانهای بی‎‎شمار را در حقّ او میکرد، یک دل نه، صد دل عاشق آن شخص میشد و محبّتش را در دل میگرفت. در نتیجه این تفکّر محبّت به خدا را نصیب او میسازد و از این طریق طی منازل کمال را همانگونه که در حدیث ذکر شده است، آغاز میکند.]

۞     حدیث اولواالالباب راه میانبُر است. بشر چقدر عبادت خدا کند تا به محبّت خدا برسد؟ این حدیث میگوید عبد تا فکر کرد، دارای محبّت خدا شد. وقتی هم دارای محبّت خدا شد، کارش روی غلتک افتاد و مراتب کمال را یکی پس از دیگری طی کرد.

۞     راه اولواالالباب شدن را قرآن بیان فرموده است؛ فَبَشِّر عِبَادِ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ اََحسَنَهُ، اُولئِکَ الّذینَ هَدیهُم اللهُ وَ اُولَئِکَ هُم اُولُوا الاَلبَابِ. یعنی ای حبیب من، به آن بندگان من که به قول گوش میدهند (مقصود از قول، حرفهای خوب است) و بهترین و قشنگترین آنها را انتخاب و قبول و پیروی میکنند، بشارت بده که آنها همان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است و آنها همان اولواالالبابند. از این راه، عقل انسان بزرگ میشود و اولواالالباب میگردد و آنوقت به حدیث اولواالالباب عمل میکند.

۞     دو راه وجود دارد که از آنها میتوانیم خودمان را در بغل پدران حقیقیمان بیندازیم، یکی راه طاعات و عبادات است و دیگری راه محبّت.

۞     دو نوع راه وجود دارد؛ یکی راههای شوسه و آسفالته و دیگری راههای میانبُر. در راههای شوسه و آسفالته هم گاهی اوقات اشخاص تصادف میکنند و کشته میشوند. در راههای میانبر هم خطر مردن هست. راه میانبر گرچه خطرناک است، ولی خیلی سریعتر به مقصد میرسد.

۞     راههای عبادات، روزه، شب زندهداری، ذکر، دعا، ریاضات و صبر که از پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام رسیده است هم راه خداست. اینها راههای شوسه و آسفالتهاند. بعضی اصحاب به پیامبر و ائمّه علیهم السّلام اصرار زیادی کردند که چه کنیم زودتر به مقصد برسیم؟ این بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم راه میانبر را نشان داد و فرمود: هر کس علی و حسین علیهما السّلام را دوست بدارد، زودتر به مقصد میرسد. فرمود هر کس علی علیه السّلام را دوست بدارد، معصیت به او ضرر نمیرساند و کسی که در مصیبت حسین علیه السّلام مژهاش به اشک نمناک شود و حتّی کسی که بدون اینکه اشکش جاری شود، با ادب در مجلس عزای حسین علیه السّلام بنشیند و خودش را شبیه گریه کنندگان نماید، بهشت بر او واجب میشود. راه محبّت راه میانبر است.

۞     این امّت به ریاضت احتیاج ندارد. اگر ریاضت لازم بود، پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام ریاضت میکشیدند، ولی این کار را نکردند و زندگی عادی داشتند و ازدواج کردند و خانواده تشکیل دادند. ریاضت کشیدن خوب نیست. مثل آدم برو بین مردم، به بازار و عرصهی کار وارد شو و کار کن، منتها با مردم خوب رفتار کن. شب هم که به خانه برگشتی، اگر خواستی، اعمال مستحبّی انجام بده. فرمان خدا را بردن و مطابق رضای خدا زندگی کردن، ریاضت بزرگی است؛ روی این ریاضت، ریاضت نکش و شاگردت را هم به ریاضت وادار مکن. شارع فرموده است وقتی گوسفند را ذبح کردید، دست و پایش را آزاد بگذارید تا دست و پا بزند و با بستن دست و پایش روی ریاضت ذبح شدن، ریاضت به او ندهید.

کسانی که ریاضت میکشند، از این راه چند مکاشفه برایشان رخ میدهد، ولی بعد از آن با مردم بدخلقی میکنند. علاوه بر آن در رابطه با دنیا و معاصی، مثل گربهای هستند که قشنگ و مؤدّب و آرام کنار حوض آب مینشیند، لکن یک‌باره جست میزند و ماهی را از داخل حوض میگیرد.

۞     اهل ریاضت از ریاضتهای خداداد که معجزه است، به سوی ریاضتهای خودساخته که سِحر است، فرار میکنند. اگر به راستی در پی ریاضت هستی، در عرصهی زندگی‌ات با اخلاق شایسته و رفتار پسندیده عمل کن، نه اینکه مشکلاتی را که خداوند برای رشد دادن تو برایت آفریده است رها کنی و در گوشهای سختیهای تصنّعی بر خود تحمیل کنی.

۞     همین احکام ظاهریه در شرع و آنچه خداوند در زندگی برای فرد پیش میآورد، خودش ریاضت این امّت است. اهل ریاضت میخواهند با ریاضتهای خودساخته، یک جوری از ریاضتهای خداداد فرار کنند.

۞     وقتی گوسفند را سر میبرند، مستحب است آزادش بگذارند که خوب دست و پا بزند؛ چون همهی لذّتهایی که در طول عمرش برده یک طرف و این لذّت یک طرف. مؤمن هم در زندگی دست و پا میزند و رشد میکند.

۞     در اواخر عمر حاج ملاّ آقاجان، روزی در یک مجلس روضه و در اطاق آبدارخانه، من یک گوشهی اطاق و او در گوشهی مقابل نشسته بود و در اطاق کس دیگری نبود و ما به هم نگاه میکردیم. متوجّه شدم از آن باد و شور محبّت، به تعبیر دیگر نسیم بهشتی که سابق در او بود و مثل دیگر اهل محبّت در او جسارت و بی‎‎پروایی ایجاد میکرد، خبری نیست و او مثل بعضی از رفقای اهل تقدّس که داشتیم، کوچک و آرام شده. یک‌باره بی‎‎اختیار بلند شدیم و وسط اطاق هم‌دیگر را در آغوش گرفتیم و او به من گفت: همهی آنها رفت. فهمیدم که کار حاج ملاّ آقاجان تکمیل شده و به آخر رسیده است. چیزی نگذشت که به زنجان رفت و مرحوم شد. آخرِ کار هر چه از علم و عبادت و اظهار محبّت و زهد و که داری، میرود.

۞     در طول زندگی دنیوی هر یک از مؤمنین، دو مأمور خدایی هستند مثل دو سرهنگ. وقتی عبدی یقین ندارد و دلش میلرزد که مثلاً اگر فردا نانمان کم شد، چه کنیم؟ او را از بهشت بیرون میکشند و وارد جهنّم میکنند. در جهنّم اصلاً خبری از خدا نیست و به یاد خدا نیست. داد و فریادش بلند میشود. وقتی سوزش آتش را چشید، میفهمد چه شده است و متنبّه میشود. به محض اینکه متوجّه شد، او را از جهنّم بیرون میکشند و داخل بهشت میکنند. این کار آنقدر تکرار میشود تا عبد به خدای خود اعتماد و اطمینان پیدا کند و از آن به بعد دائم در بهشت خواهد بود.

۞     قرآن و عترت عاقبت نزد حوض کوثر به هم میرسند. در وجود شما قرآن و عترت به هم میرسند و یکی میشوند. عاقبت خودتان قرآن و عترت میشوید.

۞            تربت، دفع بلا میکند و همهی تبها و طوفانها و زلزلهها با یک سر سوزن از آن آرام میشود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.

۞     نمازخوان نهایتاً خودش حقیقت نماز میشود، یعنی عابد و عبادت فانی در معبود میشود. عالم و علم هم به معلوم، و عارف و معرفت هم به معروف منجر میشود.

۞            عبد کامل، فعلش به امامان و صفاتش به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ذاتش به خدا ملحق میشود.

۞            هر کس محبوب و معلوم و معروف خود را پیدا کند، به قیامت و معرفت نائل گشته است.

۞     سنگ پس از سالها تحمّل فشار یک قطعه دُر یا عقیق میشود و زینت دست مؤمن میشود. ما هم اگر سختیهای راه را تحمّل کنیم، زینت امامان خود میشویم.

۞     در حدیث اولی‌‌الالباب حضرت صادق علیه السّلام میفرماید: مؤمن در یکی از مراحل سیر خود  عَمِلَ فِی القُدرَةِ  یعنی در ذات قدرت خدا عمل میکند.

۞     یک روحانی در حرم مطهر امام رضا علیه السّلام گوشهای نشسته بود و با خود میگفت این من بودم که چنین کردم و چنان کردم و کارهای همهی پیامبران و ائمّه علیهم السّلام را به خود نسبت میداد. مؤمن اواخر کارش به این‌جا می‌رسد. خطبة‌البیان حضرت امیر علیه السّلام را نگاه کنید، حضرت همهی کارهای خدا و انبیا را به خود نسبت میدهند.

۞            سالک بعد از سیر در ملکوت و اصلاح ملکوت خود، به مُلک بر میگردد و آنجا خلیفه میشود. مُلک کمال انسان است.

۞            کمال این است که روی زمین درست بنشینی. وَ هُوَ الّذی جَعَلَکُم خَلائِفَ الاَرضِ: و خداست که شما را خلیفههای زمین قرار داد. اگر روی زمین درست بنشینی، به بهشت راهت میدهند.

۞     سابق هر خانهای یک حوض بزرگ داشت. بعضی اوقات بچّههای کوچک درون حوض میافتادند و به ته حوض میرفتند و خفه میشدند. جانشان که بیرون میرفت، جسدشان میآمد بالا روی آب. انشاءالله ما هم در حوض کوثر غرق شویم و بعد از موت، بدنمان بیاید بالا و روی حوض کوثر بنشینیم. مؤمن وقتی در حوض کوثر بیفتد، اندکی زیر آب خواهد ماند تا گرمای طبیعی‌اش از بین برود، بخارش برود، غیرت و شجاعت خلقی‌اش برود و هر چه گرفتاری دنیا و آخرت دارد، بدهد و بعد از آنکه خنک شد، بدنش که از روح لطیفتر خواهد بود، به روی آب میآید. آن‌وقت کوثر زیر اوست، نور خوبان زیر کمرش است؛ همهی رفقا هم همانجا هستند. کوثر یا آب است یا علم است یا نور است. ما از حوض کوثر هستیم. چقدر قشنگ است که انسان در حوض کوثر بهشت غرق شود و جسدش روی آب بیاید.

۞     در نوجوانی، گاو یا الاغ را که برای چریدن و خوردن علفهای خودروی کنار جوی آب بین مزرعهها رها میکردم، از دور مواظبش بودم که وارد مزرعهی مردم نشود و همین که سرش را به طرف مزرعه بر میگرداند، از دور به او هی میزدم و منصرف میشد و به طرف مزرعه نمیرفت. چند نوبت که این کار را میکردم دیگر حیوان خودش عادت میکرد و نیازی به مراقبت و هی زدن هم نداشت. نفس انسان را مثل گاو و الاغ فرض کن. چند روز که وقت صرفش کنی و مراقبت و کنترلش کنی، رام میشود و دیگر راحت میشوی.

۞     جوجه در داخل تخم مرغ به پوستهی تخم مرغ فشار میآورد تا از تخم بیرون بیاید. مرغ هم از بیرون دائم او را زیر بال میپروراند و از این سو به آن سو میگرداند و آخرالامر هم مرغ از بیرون به پوست نوک میزند و آن را میشکند تا جوجه بیرون بیاید. ولی وقتی جوجه بیرون آمد، فکر میکند خودش بوده که تخم را شکسته و بیرون آمده است. سالک هم در پوستهی عالم طبیعت اسیر است و برای بیرون آمدن تقلاّ میکند، ولی خبر ندارد که موالیان او، برای بیرون آوردن او از این پوسته چهها میکنند و آخرالامر هم آنها هستند که پوسته را میشکنند و سالک را از حجاب عالم طبیعت نجات میدهند.

۞     انسان اوّل مثل دانه است که زیر خاک در تاریکی و ظلمات قرار دارد. وقتی مقداری آب (محبّت و معرفت) به او رسید، جوانه میزند. جوانه گردنش را خم میکند و به خاک فشار میآورد تا آن را بشکافد (سر به گریبان فرو بردن و عبادت و خودسازی). خاک که شکافته شد، یک جوانهی زرد و نازک بیرون میآید (رنجوری تن سالک پس از عبور از حجاب طبیعت). بعد آفتاب که به او تابید، کم کم سبزرنگ میشود و رشد میکند و شاخ و برگ میدهد و گل میکند و میوه میدهد.

۞     فرفره را که داخل یک سینی به کار میاندازی، ابتدا دور سینی میچرخد، ولی آخر کار در یک نقطه میایستد و دور خودش میچرخد. مؤمن هم همینطور است. اوّل دور عالم میگردد، ولی آخر کار دور خودش میچرخد، چون میفهمد مقصد در درون خودش است، لذا خود به خود میشود. وقتی فرفره در یک نقطه میایستد و دور خودش میچرخد، اصلاً معلوم نیست حرکت میکند. مؤمن هم همینطور است و آخر کار، ظاهرش دیگر حرکت ندارد، گرچه در حقیقت از همه سریع‌تر و پرکارتر است. مرحوم حدّاد به من میگفت: متَّکا کنار سرم است، ولی فرصت ندارم سرم را روی متَّکا بگذارم یا متَّکا را زیر سرم بکشم؛ ولی در مورد همین مرحوم حدّاد، مردم میگفتند علمای نجف به این سیّد پول میدهند و او میخورد و بی‎‎کار میگردد.

۞     انگور را که برای درست کردن سرکه در خمرههای بزرگ که به آن حُب میگویند، میریزند؛ بعد از مدّتی در اثر گرمای آفتاب یا آتش، انقلاب پیدا میکند و به شراب تبدیل میشود که نجس و حرام و طبعش گرم است. بعد از مدّتی انقلاب تمام میشود و شراب به سرکه تبدیل میشود که سرد و آرام و خنک کننده است و غذای امیرالمؤمنین و اولیای خداست. سالک هم همین مسیر را طی میکند؛ اوّل حالت انقلاب پیدا میکند که حرارت دارد و شلوغ میکند و با عجله و فشار میخواهد کارش را پیش ببرد؛ امّا اگر صابر باشد، به تدریج آرام و خنک میشود و به مقصد میرسد. در جامعه هم وقتی انقلاب میشود، بعضی شلوغ‌کاریها هم اتّفاق میافتد و ممکن است به بعضی افراد بی‎‎گناه هم تعرّض شود. امّا کمال در این است که از مرحلهی انقلاب به مرحلهی سازندگی، یعنی ساختن و تن دادن به مقدّرات الهی برسد که جامعه آرام و خنک میشود و حقّ همه ادا میشود.

۞     در دولاب یک خانم ‌‌بی‌بی بود که در دوران جوانی‌اش در مجالس جشن و عروسی زنانه دایره مینواخت. وقتی پا به سن گذاشت، توبه کرد و دست کشید و دیگر حتّی در مجالس عروسی شرکت هم نمیکرد. یک بار به اصرار از او خواستند به مجلس عروسی دوتا بچّه سیّد برود و بالأخره قبول کرد. در داخل مجلس به او گفتند خانم فاطمهی زهرا علیها السّلام خوشحال نیست که مجلس عروسی بچّههایش سوت و کور باشد، اجازه بده با سینی دایره بزنیم و بالأخره پذیرفت. خانمها یک به یک سینی را دست به دست میدادند و مینواختند. تا این که به بی‌‌بی‌‌خانم رسید. او هم سینی را گرفت و شروع به زدن کرد. اوّلش میگفت:  خدایا ننویس، خدایا ننویس . کم کم که گرم شد، میگفت:  میخوای بنویس، میخوای ننویس . در آخر کار میگفت:  خدایا بنویس، خدایا بنویس . مؤمن در سیرش بعد از اینکه از کارهای گذشتهاش توبه میکند و دست میکشد، این سه مرحله را طی میکند.

۞     در روایات است که حضرت ابراهیم و همسرش یا حضرت زهرا علیهم السّلام اطفال شیعه را که سقط شده یا قبل از بلوغ از دنیا رفتهاند، در عالم دیگر بزرگ میکنند و پرورش میدهند و در قیامت در بهشت به پدر و مادرشان تحویل میدهند. سالکی هم که قبل از کامل شدن از دنیا برود، مثل بچّهی سقط شده است؛ در عالم پس از مرگ به مقصد میرسد.

۞     ما صیدیم و خدا و خوبان خدا صیادند. صید نمیتواند عقب صیاد برود، صیاد باید او را صید کند. خدا و اولیائش با یک تیر نگاه و یک جلوهی جمالشان ما را شکار میکنند. بعد ما را که صید شدیم، رها میکنند و ما که شیرینی آن تیر را چشیدهایم، به دنبال صیاد میدویم.

صیاد پی صید دویدن عجبی نیست                   صید از پی صیاد دویدن مـزه دارد

۞     خوبان خدا مؤمنان را به تور میاندازند و به مقصد میرسانند. دشمنان را هم با تیر میزنند و دور میکنند. اشخاص برجسته هم با تار دنبال آنها میروند؛ یعنی با محبّت و رضا و شادی.

۞            خداوند عبادش را با  تیر  و  تور  و  تار  صید میکند؛ تیر برای فراریها، تور برای متوسّطین و تار و آواز ملکوتی برای مقرّبین.

۞     إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ: هرآینه پروردگار تو در کمین‌گاه است. خداوند با  تار  و  تور  و  تیر  شکار میکند. محمّد و آل محمّد علیهم السّلام تیراندازند، محبّتشان هم تور است، ذکرشان هم تار است.

۞     سابق که در دولاب گوسفند داشتیم، هر شب آنها را رسیدگی میکردیم و گوسفندهایی را که کاملاً چاق شده بودند، با حنا علامت میزدیم و فردا آنها را جدا میکردند و به قصّابخانه میبردند و سر میبریدند. برای اینکه پوست گوسفند سالم و راحت کنده شود، کسی که آن را ذبح کرده بود، از نَفَس خود زیر پوستش میدمید و آن را باد میکرد. گاهی هم چند مشت به پشت و دمبهاش میزد تا خوب جا باز کند و کاملاً باد شود. وقتی پوست کاملاً از گوشت جدا میشد، آن را از تن گوسفند بیرون میکشید. زیر آن پوست یک پوست نازک روی گوشت قرار داشت.

موالیان هم هر شب چند مؤمن را که به رشد کامل رسیدهاند، جدا میکنند و به قصّابی میبرند و سر میبرند (به موت نائل میسازند). آنگاه از نَفَس خودشان در او میدمند (نَفَختُ فِیه مِن رُوحی: از روح خود در او دمیدم.) و چند مشت هم به او میزنند و وقتی پوست و گوشتش، یعنی بدن و روح یا دنیا و آخرت، از هم جدا شد، پوستش را بیرون میکشند. زیر آن یک پوست نازک است که به آن قالب مثالی گفته میشود. روح به قالب مثالی وارد میشود و با آن وارد عالم مثال میشود و به سوی خدا میرود. بعد از آن، قالب مثالی را هم جدا میکنند و بدن لطیفتری زیر آن هست که به آن شبح گفته میشود و روح با آن به عالم اشباح میرود. بعد از آن، شبح را هم جدا میکنند و زیر آن یک بدن لطیفتر و ریز قرار دارد که به آن ذرّه گفته میشود و با آن به عالم ذر وارد میشود. همینطور ریز و باادب میشود تا به قمر ولایت میرسد. (شیعیان ستارهاند و از ماه ولایت نور میگیرند. ماه ولایت هم از شمس نبّوت نور میگیرد). بعد به خود شمس نبّوت میرسد و مستقیماً از آن نور میگیرد. تا اینکه نهایتاً به خورشید هستی مطلق میرسد و قیامت کبری طالع میشود. در آنجا اگرچه ستارهی مؤمن و ماه ولایت و خورشید نبوّت روشنند؛ امّا در برابر روشنایی خورشید هستی مطلق، نورشان نمودی ندارد.

۞            روش ائمّه علیهم السّلام این بوده که پس از مدّتی شاگردان را روی پای خود میگذاشتند، چون اگر میخواستند همیشه آنها را در بغل بگیرند، هیچگاه قادر نمیشدند روی پای خود بایستند و با پای خود راه روند.

۞     بزرگان با حرف، سرِ ما را گرم میکنند و مخفیانه چیزهای بزرگ را توی جیب ما میگذارند. علّتش هم این است که چون ظرفیت نداریم، اگر آن را به ما نشان دهند، مغرور میشویم و به مردم فخر میفروشیم و ادّعا میکنیم. وقتی آنها را آشکار میکنند و نشان میدهند که در ما ظرفیت پیدا شده و با دیدن آنها خدا را شکر میکنیم و آنها را عطای خدا و نه نتیجهی تلاش و هنر خودمان میبینیم.

۞     خداوند عیبهایت را که پوشاند و بخشید، حُسنهایت را هم علنی نمیکند؛ چون یا آنها را نفله میکنی و ارزان میفروشی یا شیطان جیبت را میزند. خودت میتوانی از دور ببینی؛ امّا از بیرون آشکار نمیکند. هر وقت دانا شوی و بتوانی آنها را حفظ کنی، آشکار میکند؛ روز قیامت پرده را برمیدارد و آشکار میکند.

۞     مقصد که در نظر قاصد بزرگ و ارزشمند شود، راه نزدیک میشود، تا جایی که مقصد در دل قاصد جا میکند و نزد قاصد حاضر میشود.

۞            هر چه مقصد در نظر فرد بزرگ شود، سختیهای راه بر او آسان و فاصلهی راه کوتاه میشود.

۞     هر قدر انسان فهمش بالاتر رود و بفهمد که مقصد چقدر شریف و عزیز است، پیمودن راه برای او آسانتر میشود و موانع و سختیها و دوری راه به نظرش نمیآید. وقتی مقصد شریف و بزرگ است، بین راه هر طوری شد، میارزد و هر چه بدهی، ارزش دارد.

۞     اگر جلو نرفتی، بدان در موقف هستی و خدا میداند این موقفها چقدر برای سالک مفید است. باید صبر کنی تا از آن رد شوی. استغفار کن تا از آن بگذری. امّا اگر داری میروی، صلوات بفرست.

۞     همانطور که در ظاهر، خداوند راه کربلا را چند وقت باز میکند تا مؤمنین بهرهمند شوند و چند وقت میبندد تا قدر بدانند و شاکر شوند، در دل هم خداوند همین کار را میکند؛ چند روز بسط و گشایش و چند روز قبض و گرفتگی ایجاد میکند. چند روز حال عبادت دارید و چند روز از عبادت و نماز خودتان خوشتان نمیآید. اگر دیدید حال عبادت ندارید، خیلی شلوغ نکنید و صابر باشید چون خدا که صانع و پرورندهی ماست، برای رشد دادن ما این کار را کرده است. وقتی هم راه باز شد و کار روی دور افتاد، شکر کنید و بهره ببرید.

۞     در سیر الی الله عجله کردن و تقلاّ و فشار آوردن نه تنها نتیجهای ندارد، بلکه راه را مسدود میکند. آنچه راه را باز و نزدیک میکند ادب و تواضع است. از خدا و اولیای خدا با زور نمیتوان چیزی گرفت. به خانه‎‎ی خدا و اهل بیت علیهم السّلام با ادب و افتادگی میتوان راه پیدا کرد، همچنان که سلمان راه یافت. این عمر بود که خواست با فشار و زور و شکستن در، وارد خانهی اهل بیت علیهم السّلام شود. در محضر اولیای خدا هم ادب و انتظار را پیشه کنید تا بتوانید از آنها بهره ببرید. با شتاب‌زدگی و زور و اصرار موجب محرومیت خود نشوید.

۞     باید غرق دریای علی علیه السّلام شد. تا شعور و فهم باقی است، اگر به دنبال گمشده‌ی خود بگردیم، نمییابیم. ولی وقتی غرق شدیم، آن را میبینیم.

۞            اگر کسی گفت همهی اینها خواب و خیال است، بگو خواب و خیال خوب بهتر از خواب و خیال بد است.

۞     صبح معلوم میشود شب‌رو چه کرده است. حضرت امیر علیه السّلام فرمود: فَعِندَ الصَّبَاحِ یُحمَدُ القَومُ السَّریُّ: شبروان را به هنگام صبح ستایش میکنند.

۞     خواب و مکاشفه و مشاهده، هم خوب دارد و هم بد، گاهی هست و گاهی هم نیست؛ امّا معاینه همه‌اش خوب است و همیشگی و دائمی است، چون مال دل و جان و جانان است. در معاینه، صاحب‌خانه آمده و در دل ساکن شده است.

۞     مکاشفه و مشاهده گاهی هست، گاهی نیست؛ گاهی قشنگ است، گاهی زشت است. امّا معاینه همیشگی است و تماماً قشنگ است. معاینه عین‌الیقین است. در حدیث اولواالالباب، حضرت صادق علیه السّلام فرمود: عَایَنَ رَبَّهُ فِی قَلبِهِ: پروردگارش را در دل خویش بالمعاینه دید. وقتی شخص به معاینه برسد، خدا وارد قلبش میشود و دیگر از آن بیرون نمیرود. حقّالیقین بالاتر است و مخصوص انبیای مرسل است.

۞     بعضیها سالک مجذوبند، یعنی با عبادت و کارهای خیر و کاری میکنند که جذبهی الهی به آنها میخورد: فَمَن کانَ یَرجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صَالِحاً: پس کسی که خواهان دیدار پروردگارش میباشد، باید عمل شایسته انجام دهد. امّا بعضی مجذوب سالکند، یعنی اوّل جذبهی الهی به آنها خورده و آن جذبه آنها را به راه انداخته است. این دسته کلاسشان بالاتر است، زیرا هر کاری میکنند، از روی میل و رغبت است. آنها فاعل هستند؛ امّا بدون تحریک و تحریض، همچنان که خداوند از شدّت غنا و عزّت، فاعل بدون تحریک است.

۞     فرد سادهای اطاقی ساخت و به نجّار مراجعه کرد و گفت: برای اطاقم دری بساز. نجّار گفت: باید اندازهی در را بگیری و بیاوری تا برایت در بسازم. فرد ساده رفت و با دو دستش فاصلهی چهارچوب در را اندازه گرفت و در حالی که دستهایش را به اندازهی چهارچوب از هم باز گرفته بود، در کوچه به راه افتاد و به مردم میگفت: به من تنه نزنید که اندازه و قوارهام به هم میخورد. بعضی از افراد ساده برای راه خدا هم قواره و اندازهای مشخص کردهاند و فکر میکنند خدا فقط در قالب آن قواره میتواند افراد را به کمال و مقصد برساند و دائماً هم مواظبند که قوارهشان به هم نخورد، در حالی که راه خدا محدود به هیچ قوارهای نیست.

۞     بشر خیلی کوچک است و حسابهای ریزبینانه دارد. حتّی خدا و خوبان خدا را هم محدود به قالبها و حسابهای خودش میپندارد. شخصی در مسجد سهله معتکف شده بود تا پس از چهل شب اعمال و اورادی که انجام دهد، حضرت ولیِّ عصر عجّل‌الله‌‌تعالی‌‌فرجه را ببیند. فکر نمیکرد که ممکن است قبل از تمام شدن چهل شب حضرت تشریف بیاورند یا یکی از دوستانشان را بفرستند. از قضا در شب چهلم وقتی آماده‌ی شروع اعمال و اذکارش شد، درِ حجره به صدا در آمد. او هیچ احتمال نداد که حضرت باشند و با خود گفت فرد مزاحمی آمده است و مانع اعمال و اذکارم میشود. در را باز کرد و با بی‎‎میلی تعارفی هم کرد. آن آقا داخل حجره شدند. او هم پیالهی آبی به آن آقا داد و خودش رفت سر سجّاده که مشغول کارهایش شود. آن آقا فرمود: مثل اینکه کاری داشتی؟ گفت راستش چهل شب است که برای دیدن حضرت مشغول اعمالی شدهام و امشب که شب آخر است، میخواستم انجام دهم که شما آمدید (یعنی مزاحم شدید). آن آقا فرمود: خانهای که از فلانی خریدهای، نصفش مال برادرش بود و او پول آن را به برادرش نداد و نصف خانه مال تو نیست. فرشی هم که از فلانی خریدی، نیمی از آن مال زنش بود که پول آن را به زنش نداد و نصف قالی مال تو نیست. چند فقره مشابه این را فرمود. یکباره آن شخص فریاد زد: آی دزد، آی دزد و از هوش رفت. مردم به حجرهی او ریختند؛ امّا کسی را ندیدند. او را به هوش آوردند و گفتند کسی اینجا نیست که تو فریاد زدی. آن شخص فهمید که چه امتحانی داده است و از حال خود شرمسار شد.

۞     شبان خوب، چوپانی است که گلّه را برای آب خوردن سرِ همان چشمهای ببرد که خودش از آن آب میخورد. اهل بیت علیهم السّلام هم شیعیان و دوستانشان را میبرند سرِ همان چشمهای که خودشان از آن آب میخورند.

۞     شیعه در سیرش، دو روزش یکسان نیست و درجا نمیزند. حتّی اگر توی چاله هم بیفتد، نشانهی راه رفتن اوست و الاّ اگر حرکت نمیکرد که در چاله نمیافتاد. این به چاله افتادن هم لازمهی سیر اوست.

۞     در سیر به سوی خدا هر یک از اشخاص از نفس خود یک جادهی شخصی دارد که از جنس نور است و مثل طنابی است که به وسیلهی آن بالا و پایین میرود. در این مرحله راهها به تعداد نفوس خلایق متعدّد است. ولی وقتی شخص از مرحلهی نفس عبور کند، به شاهراهی میرسد که همهی راههای نفسهای اشخاص به آن منتهی میشود. شاهراه همان صراط مستقیم است و یکی بیشتر نیست. این شاهراه به مقصد ختم میشود؛ یعنی توحید. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: منم صراط مستقیم. پس به وادی توحید جز از طریق شاهراه ولایت نمیتوان رسید. لذا همهی عارفان تمامی فرق و مذاهب که از نفس عبور کردهاند، گرچه به عللی تقیه کرده و ابراز ننموده باشند، علی علیه السّلام را ملاقات و قبول کردهاند. همهی کسانی که از بیت نفس خود خارج شده و به شاهراه رسیدهاند، با هم یگانهاند و اختلافی ندارند. اختلاف مال کسانی است که هنوز از نفس عبور نکردهاند. البته کسانی که در شاهراهند، برخی در پایان راهند و به مقصد رسیدهاند، برخی در میانهی راه و برخی در ابتدای راهند، ولی با هم اختلاف و نزاع ندارند و یک‌دیگر را نفی نمیکنند.